کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
افراق پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
افراق
لغتنامه دهخدا
افراق . [ اَ ] (ع اِ) ج ِ اَفْرَق ، یعنی سپیده دم یا سپیدی اول بامداد. (آنندراج ) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). و رجوع به دزی ج 1 ص 1 شود.
-
افراق
لغتنامه دهخدا
افراق . [ اَ / اِ ] (اِخ ) نام موضعی است از اعمال مدینه که اکثر بفتح همزه و برخی بکسر همزه ضبط کرده اند. (از معجم البلدان ).
-
افراق
لغتنامه دهخدا
افراق . [اِ ] (ع مص ) روی بصحت آوردن و افاقه یافتن یا به شدن از بیماری ، یا افراق در به شدن از بیماری گویند که بجز یک مرتبه نرسد همچو چیچک . (منتهی الارب ) (از آنندراج ). رو بصحت آوردن بیمار و افاقه یافتن و به شدن از بیماری . و به شدن آن بیماری که جز...
-
واژههای همآوا
-
افراغ
لغتنامه دهخدا
افراغ . [ ] (اِ)درختی است که شباهت بدرخت انجیر دارد بلکه میتوان گفت که نوعی از انجیر که بسیار بزرگ و بلندشاخه و پرسایه میباشد. در قدیم الایام در دشت اردن بسیار بود لکن فعلاً از آن درخت در آنجا بجز معدودی در نزدیکی اریحا وجود ندارد و متقدمین در فراهم ...
-
افراغ
لغتنامه دهخدا
افراغ . [ اَ ] (اِخ ) نام چند موضع در حوالی مکه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) . رجوع به افراع شود.
-
افراغ
لغتنامه دهخدا
افراغ . [ اِ ] (ع مص ) ریختن . (منتهی الارب ) (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی ) (تاج المصادر بیهقی ) (تفلیسی ). تهی کردن . خالی کردن . فروریختن . بریختن . (یادداشت دهخدا). ریختن آب . (از اقرب الموارد). || ریختن خون . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || آب...
-
جستوجو در متن
-
افاریق
لغتنامه دهخدا
افاریق . [ اَ ] (ع اِ) ج ِ اَفراق ، جج ِ فِرَق ، ج ِ جج ِ فرقه ، یعنی گروهها. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).- افاریق العرب ؛ گروه تازیان . (ناظم الاطباء).
-
فرقة
لغتنامه دهخدا
فرقة. [ ف ِ ق َ ] (ع اِ) خیک نیک پر که تا قدری از آن فارغ نکنند دوغ زدن نتوانند. || گروه مردم . ج ، فِرَق . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). ج ، افارقة. جج ، افراق . جمع جمعالجمع، افاریق . (از منتهی الارب ). جمع در شعر به صورت افارق ، افراق و افاریق آم...
-
افارقة
لغتنامه دهخدا
افارقة. [ اَ رِ ق َ ] (ع اِ) ج ِ فِرَق ، جج ِ فِرقه . (ناظم الاطباء). بیشتر در شعر بصورت افارقه ، اَفراق و اَفاریق جمع بسته میشود. (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). فرقه ها. گروهها. دسته های مردم . || مردم افریقیه . (نفح الطیب الدرة الفائقة فی محا...
-
فرق
لغتنامه دهخدا
فرق . [ ف َ رَ ] (ع اِ) پیمانه ای است اهل مدینه را به قدر شانزده رطل یا سه صاع یا چهار ارباع . ج ، فرقان . (منتهی الارب ). به معنی فَرْق به سکون راء است و گویند به حرکت راء افصح است . (از اقرب الموارد). || سپیده دم . (منتهی الارب ). صبح . (اقرب الموا...
-
حداد
لغتنامه دهخدا
حداد. [ ح َدْ دا] (اِخ ) اسکندرانی . ظافربن القاسم بن منصوربن عبداﷲبن خلف الجذامی الاسکندرانی معروف به حداد شاعر ادیب . حافظ سلفی و گروهی از اعیان از وی روایت کنند. وفات او بمصر در محرم سال (529هَ . ق .) بود، و از اوست :حکم العیون علی القلوب یجوزو دو...
-
ظافر
لغتنامه دهخدا
ظافر. [ ف ِ ] (اِخ ) ابن القاسم بن منصوربن عبداﷲبن خلف بن عبدالغنی الجذامی ، مکنی به ابی منصور و معروف به حداد. موطن وی اسکندریه . او شاعری ادیب و نیکوسخن بود. و وی راست دیوانی مشتمل بر مدح گروهی از مصریان . وفات به محرم سال 529 هَ . ق . به مصر. جماع...