کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
افراط کار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
پر کردن
لغتنامه دهخدا
پر کردن . [ پ ُ دَ ] (مص مرکب ) نهادن و ریختن چیزی در ظرف تا تمام ظرف را فراگیرد. انباشتن . مملو کردن . قطب ، زَند. تزنید. اِملاء. کعب . مَلأ. مَلاءة. مِلاءة. اِمداء.دَعدعة. ادماع . ادساق . دسع. مماداة. مِداء. شَحَط. شحوط. مشحط. زَفت . سَجر. قعز. اک...
-
self-indulgent
دیکشنری انگلیسی به فارسی
خودخواهانه، افراط کار
-
مبذر
دیکشنری عربی به فارسی
مصرف , ولخرج , افراط کار , متلف , بي فايده
-
intemperate
دیکشنری انگلیسی به فارسی
بدون تردید، افراطی، بی اعتدال، زیاده رو، افراط کار
-
بَاغٍ
فرهنگ واژگان قرآن
ستمگر(باغي) - متجاوز- افراط کار- از حد گذرنده
-
wasteful
دیکشنری انگلیسی به فارسی
بی فایده، ولخرج، مصرف، افراط کار، متلف
-
work addiction, workaholism, ergomania
کاربارگی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[اعتیاد] نوعی رفتار اعتیادی که در آن فرد بهافراط کار میکند، بهطوریکه سلامت جسمی و روابطش با افراد دیگر دچار مشکل میشود
-
گشادباز
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عامیانه، مجاز] gošādbāz ۱. افراطکار.۲. مسرف.۳. آنکه پول خود را بیهوده خرج کند؛ ولخرج.
-
شورش را درآوردن
فرهنگ فارسی معین
(رَ. دَ. وَ دَ) (مص ل .) (عا.)کار را به افراط کشیدن ، از حد اعتدال خارج شدن .
-
مبالغ
لغتنامه دهخدا
مبالغ. [ م ُ ل ِ ] (ع ص ) تمام رسنده در کار. (آنندراج ). ساعی و جاهد و رنجبر. و هر آنکه در کاری افراط کند و مبالغه نماید. (ناظم الاطباء).
-
supererogation
دیکشنری انگلیسی به فارسی
سوپرجواب، بس پردازی، افراط در انجام وظیفه، زیاده روی در کار، انجام کاری بیش از حد وظیفه
-
فرط
لغتنامه دهخدا
فرط. [ ف ُ رُ ] (ع ص ) اسب تیزگذرنده از اسبان . (منتهی الارب ). اسب تیزروی که از خیل درگذرد و پیشی گیرد. (از اقرب الموارد). اسب شتاب رو. (منتهی الارب ). || (اِ) پشته . (منتهی الارب ). واحد اَفراط وآن تپه های شبیه به جبال است . (از اقرب الموارد). || ب...
-
گزافکار
لغتنامه دهخدا
گزافکار. [ گ ُ / گ ِ / گ َ ] (ص مرکب ) آنکه در کاری افراط و مبالغه کند. مفرط : و حصیری هرچند مردی است گزافکار و گزافگوی اما پیر است و حق خدمت قدیم دارد. (تاریخ بیهقی ).من خواستم آنچه یافت آن ماه این بخت گزافکار بینند. نظامی .و رجوع به گزافه کار شود.
-
بیرون گذاشتن
لغتنامه دهخدا
بیرون گذاشتن . [ گ ُ ت َ ] (مص مرکب ) بیرون کردن . خارج کردن . || رها کردن . جاری ساختن . گرفتن (خون ): بخلاف اشارت و مشاورت طبیب که ایشان را بود فصد کرد و خون به افراط بیرون گذاشت . (جهانگشای جوینی ). || خلاص کردن . آزاد کردن . رها کردن .یله کردن : ...
-
خورد و برد
لغتنامه دهخدا
خورد و برد. [ خوَرْ / خُرْ دُ ب ُ ] (اِمص مرکب ، از اتباع ) کنایه از افراط و زیاده روی . کنایه از تعدی و تجاوز. کنایه از ریخت و پاش بیهده : ور تو گویی جای خورد و برد چون باشد بهشت بر تو از خشم و سفاهت چشم چون پیکان کنند. ناصرخسرو.از خورد و برد و رفتن...