کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
افراشته پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
افراشته
/'afrāšte/
معنی
۱. بالابردهشده.
۲. بلندشده.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
اهتزاز، بلند، مرتفع ≠ نگون
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
افراشته
فرهنگ نامها
(تلفظ: afrāšte) (صفت مفعولی از افراشتن) بلند ساخته ، برداشته ، بالابرده شده، افراخته .
-
افراشته
واژگان مترادف و متضاد
اهتزاز، بلند، مرتفع ≠ نگون
-
افراشته
فرهنگ فارسی عمید
(صفت مفعولی) 'afrāšte ۱. بالابردهشده.۲. بلندشده.
-
افراشته
لغتنامه دهخدا
افراشته . [ اَ ت َ / ت ِ ] (ص ) برداشته . بلندساخته . بالابرده شده . (آنندراج ) (برهان ). بلندکرده . مقابل فروهشته . (یادداشت مؤلف ) : درفشان بسیارافراشته سر نیزه ها ز ابر بگذاشته . دقیقی .دل از حرص و از کینه انباشته سر کبر بر چرخ افراشته . لبیبی .ت...
-
واژههای مشابه
-
at the dip
نیمهافراشته
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم نظامی] حالتی که در آن پرچم در میانۀ میلۀ پرچم، به نشانۀ آماده بودن کشتی، برای عملیات یا احترام به ناو دیگر قرار دارد
-
نیم افراشته
لغتنامه دهخدا
نیم افراشته . [ اَ ت َ/ ت ِ ] (ص مرکب ) بیرق که تمام افراشته نیست . بیرقی که به علامت سوک و عزاداری آن را تمام نیفراشته اند.
-
standing stone
افراشتهسنگ
واژههای مصوّب فرهنگستان
[باستانشناسی] اصطلاحی عام برای سنگهای ایستادۀ یادمانی پیشازتاریخ
-
افراشته قد
لغتنامه دهخدا
افراشته قد. [ اَ ت َ / ت ِ ق َ ] (ص مرکب ) آخته قد. (مؤید). بلندبالا. کذا فی المحمودی . (فرهنگ شعوری ).
-
بر افراشته
واژهنامه آزاد
بالابرده شده
-
جستوجو در متن
-
half-mast
دیکشنری انگلیسی به فارسی
نیمه افراشته، نیم افراشتگی، نیم افراشته
-
افراخته
فرهنگ فارسی عمید
(صفت مفعولی) 'afrāxte = افراشته
-
بیفراشته
لغتنامه دهخدا
بیفراشته . [ ی َ ت َ / ت ِ ] (ن مف ) افراخته . افراشته . رجوع به افراشته شود.
-
مرتفع
فرهنگ واژههای سره
افراشته، بلند