کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
افراس پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
افراس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] 'afrās خیمه؛ خرگاه.
-
افراس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ فَرَس] [قدیمی] 'afrās = فَرس
-
افراس
لغتنامه دهخدا
افراس . [ اَ ] (اِ) خیمه . (برهان ) (هفت قلزم ). چادر. خیمه . خرگاه . دیوار خیمه . (ناظم الاطباء). || قنات . (برهان )(هفت قلزم ). در برهان بمعنی خیمه و قنات آورده ولی در فرهنگها نیافته ام . (آنندراج ) (انجمن آرای ناصری ).
-
افراس
لغتنامه دهخدا
افراس . [ اَ ] (ع اِ) اسبان و این جمع فرس است که بمعنی اسب باشد. (غیاث اللغات ). ج ِ فَرَس ، بمعنی اسب . (آنندراج ) (منتهی الارب ) : از ترس و هراس با سلاح و افراس خود را در آن آب ... بر باد می دادند. (جهانگشای جوینی ).
-
افراس
لغتنامه دهخدا
افراس . [ اِ ] (ع مص ) گرفتن مال را و چیزی گذاشتن از آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || غفلت کردن شبان تا گرگ گوسپندی از رمه ٔ وی ببرد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). گرگ از رمه ای گوسفند بردن . (تاج المصادر بیهقی ). || پیش ...
-
افراس
دیکشنری فارسی به عربی
مذهب
-
واژههای مشابه
-
افراس آب
لغتنامه دهخدا
افراس آب . [ اَ س ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) بمعنی سواران آب است که حباب باشد. (برهان ) (آنندراج ). حبابهای آب . (ناظم الاطباء). در برهان ، افراس آب بمعنی سواران آب نوشته آن نیز عربی خواهد بود. (آنندراج ) (انجمن آرای ناصری ). سواران آب را گویند و د...
-
واژههای همآوا
-
عفراس
لغتنامه دهخدا
عفراس . [ ع ِ ] (ع اِ) شیر بیشه ٔ قوی و توانا. (منتهی الارب ). اسد. (اقرب الموارد).
-
افراث
لغتنامه دهخدا
افراث . [ اِ ] (ع مص ) جگر و شکنبه شکافتن و انداختن آنچه در آن باشد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || سخن چینی نمودن و در بلا انداختن یا پیش آوردن کسی را تا هدف ملامت مردم گردد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
-
افراص
لغتنامه دهخدا
افراص . [ اِ ] (ع مص ) دست دادن فرصت . (منتهی الارب ) (آنندراج ). فرصت کاری یافتن . (المصادر زوزنی ).
-
جستوجو در متن
-
مذهب
دیکشنری عربی به فارسی
افراس , افراه , عقيده , اصول , حکمت , تعليم , گفته
-
فراسیاب
لغتنامه دهخدا
فراسیاب . [ ف َ ] (اِ مرکب ) افراس ِ آب . حباب . شیشه مانندی که به سبب باریدن باران بر روی آب به هم میرسد. (برهان ).