کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
افراخته پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
افراخته
/'afrāxte/
معنی
= افراشته
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
افراشته، اهتزاز، بلند
دیکشنری
erect, straight
-
جستوجوی دقیق
-
افراخته
فرهنگ نامها
(تلفظ: afrāxte) (صفت مفعولی از افراختن) افراشته ، بالابرده ، برپا شده ، کشیده ، برکشیده.
-
افراخته
واژگان مترادف و متضاد
افراشته، اهتزاز، بلند
-
افراخته
فرهنگ فارسی عمید
(صفت مفعولی) 'afrāxte = افراشته
-
افراخته
فرهنگ فارسی معین
(اَ تِ) (اِ مف .) بلند کرده ، بالا برده .
-
افراخته
لغتنامه دهخدا
افراخته . [ اَ ت َ / ت ِ ] (ن مف ) برداشته . بلندگردانیده . (برهان ). نصب شده . برپاشده . (ناظم الاطباء). بمعنی افراشته است یعنی برداشته . (اوبهی ). بلندکرده . بالابرده . افراشته . (فرهنگ فارسی معین ). کشیده . برکشیده . (یادداشت مؤلف ) : ز عود و ز ص...
-
واژههای مشابه
-
گردن افراخته
لغتنامه دهخدا
گردن افراخته . [ گ َ دَ اَ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) گردن کشیده . سربلند : بر قیصر آمد سپه تاخته به پیروزی و گردن افراخته .فردوسی .چون گردنت افراخته وآن عاجز مسکین بنهاده ز اندوه ، زنخ بر سر زانوش . ناصرخسرو. || به مجاز، بالیده . نموکرده . رشدکرده : ک...
-
رایت افراخته
لغتنامه دهخدا
رایت افراخته . [ ی َ اَ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) که علم برافراشته باشد. که لوا افراخته باشد. که علم و بیرق برپا کرده باشد. که علامت و علم برپای داشته باشد : همان رومی رایت افراخته ز هندی در آب آتش انداخته .نظامی .
-
جستوجو در متن
-
نافراخته
لغتنامه دهخدا
نافراخته . [ ف َ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) ناافراخته . نیفراخته . نیفراشته . افراخته ناشده . مقابل افراخته . رجوع به افراخته شود.
-
افرازیده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت مفعولی) [قدیمی] 'afrāzide افراخته؛ افراشته؛ بالابردهشده.
-
نفراخته
لغتنامه دهخدا
نفراخته . [ ن َ ف َ ت َ / ن َ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) ناافراخته . نیفراخته . مقابل افراخته . رجوع به افراخته شود.
-
برکرده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت مفعولی) [قدیمی] barkarde ۱. بلندکرده.۲. افراخته؛ افراشته.
-
اهتزاز
واژگان مترادف و متضاد
۱. افراخته، افراشته ۲. جنبش، حرکت، نوسان
-
فراخته
فرهنگ فارسی معین
(فَ تِ) (ص مف .) نک افراخته .