کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
افراخ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
افراخ
/'afrāx/
معنی
= فَرْخ
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
افراخ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ فَرْخ] [قدیمی] 'afrāx = فَرْخ
-
افراخ
لغتنامه دهخدا
افراخ . [ اَ ] (ع اِ) ج ِ فَرخ ، چوزه و ریزه ازهر حیوان . (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ).
-
افراخ
لغتنامه دهخدا
افراخ . [ اِ ] (ع مص ) چوزه بیرون آوردن مرغ و بیضه . (منتهی الارب ) (آنندراج ). دارای چوزه گردیدن مرغ . (ناظم الاطباء). با بچه شدن مرغ . (تاج المصادر بیهقی ). || شکافته شدن تخم و بیرون آمدن چوزه . (ناظم الاطباء). || بیرون گردیدن ترس و بیم از دل . (من...
-
جستوجو در متن
-
افرخ
لغتنامه دهخدا
افرخ . [ اَ رُ ] (ع اِ) ج ِ فَرخ ، بمعنی چوزه و ریزه از هر حیوان و نبات . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). اَفرِخَة. اَفراخ . فِراخ . فُروخ . فِرخان . (منتهی الارب ). رجوع به کلمات مزبور شود.
-
اشیاء
لغتنامه دهخدا
اشیاء. [ اَش ْ ] (ع اِ) ج ِ شی ٔ، بمعنی چیز، و کلمه ٔ اشیاء برحسب مذهب اخفش اَفْعِلاء است جمع بر غیر واحد خود مانند شعراء، زیرا فاعل بر فُعَلاء جمع نشود پس همزه را که میان یاو الف است جهت تخفیف حذف کردند و از اینرو غیرمصروف آید و بعقیده ٔ خلیل فَعْلا...
-
فرخ
لغتنامه دهخدا
فرخ . [ ف َ ] (ع اِ) چوزه . (منتهی الارب ). چوزه . جوجه . این کلمه شباهت با فریک فارسی دارد. (یادداشت به خط مؤلف ). بچه ٔ پرندگان . (از اقرب الموارد) : زان شود عیسی سوی پاکان چرخ بد قفسها مختلف یک جنس فرخ . مولوی .تاج شیخ اسلام دارالملک بلخ بود کوته...
-
صاحب بن عباد
لغتنامه دهخدا
صاحب بن عباد. [ ح ِ ب ِب ْ ن ِ ع َب ْ با ] (اِخ ) نام وی اسماعیل ، مکنی به ابی القاسم و ملقب به صاحب و کافی الکفاة. ابن خلکان گوید: او نخستین کس است از وزراء که لقب صاحب گرفت بدان سبب که مصاحب ابوالفضل بن العمید بود و او را صاحب ِ ابن عمید میگفتند و ...