کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
افخم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
افخم
/'afxam/
معنی
۱. بزرگوارتر.
۲. بزرگقدرتر؛ گرانمایهتر؛ بلندپایهتر.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
افخم
فرهنگ نامها
(تلفظ: afxam) (عربی) بزرگوار ، گرانمایه ، ارجمند ، بزرگ قدر.
-
افخم
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] 'afxam ۱. بزرگوارتر.۲. بزرگقدرتر؛ گرانمایهتر؛ بلندپایهتر.
-
افخم
فرهنگ فارسی معین
(اَ خَ) [ ع . ] 1 - (ص تف .)بزرگوارتر. 2 - (ص .) ارجمند.
-
افخم
لغتنامه دهخدا
افخم . [اَ خ َ ] (ع ن تف ) بزرگ قدرتر. گرانمایه تر. (ناظم الاطباء). بزرگتر. (آنندراج ). فخیم تر. (یادداشت مؤلف ).
-
جستوجو در متن
-
محمدآباد
لغتنامه دهخدا
محمدآباد. [ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) (محمدآباد افخم الدوله ) دهی از دهستان افشاریه ساوجبلاغ بخش کرج شهرستان تهران است با 108 تن سکنه . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1).
-
کوچک جنگلی
لغتنامه دهخدا
کوچک جنگلی . [ چ َ / چ ِ ک ِ ج َ گ َ ] (اِخ ) از مجاهدان مشروطیت و رهبر قیام جنگل . نامش یونس و معروف به میرزا کوچک خان فرزند میرزا بزرگ از مردم رشت و ساکن استادسرا بود. در سال 1298 هَ . ق . دیده به جهان گشود و در اوان کودکی و جوانی در صالح آباد رشت ...