کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
افخر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
افخر
لغتنامه دهخدا
افخر. [ اَ خ َ ] (ع ن تف ) فاخرتر. گرانمایه تر. (ناظم الاطباء). بافخرتر. چیره تر در مفاخرت .- امثال :افخر من الحرث بن حلزه . (مجمع الامثال میدانی ).
-
واژههای مشابه
-
جامع افخر
لغتنامه دهخدا
جامع افخر. [ م ِ ع ِ اَ خ َ ] (اِخ ) این مسجد در فلکه ٔ «خوش قدم » در شارع المعز لدین اﷲ واقع شده و آن را خلیفه الظافر بنصراﷲ در سال 543هَ .ق . بنا کرده است ، و در زلزله ٔ سال 703 هَ .ق . مأذنه ٔ جامع فرو ریخت و در 844 هَ .ق . تجدید بنا گردید. در قر...
-
جستوجو در متن
-
جامع فاکهانی
لغتنامه دهخدا
جامع فاکهانی . [ م ِ ع ِ ک ِ ] (اِخ ) همان جامع افخر است و آن را جامع فاکهین نیز گویند. رجوع به جامع افخر شود.
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمد ملقب به شهاب الدین ونظام گیلانی . از فقهای حنفی . او راست : کتاب ابراهیم شاهیة فی فتاوی الحنفیة و آن کتابی بزرگ است از افخر کتب و آن را برای سلطان ابراهیم شاه نوشته و از 160 کتاب فراهم کرده است .
-
صخر
لغتنامه دهخدا
صخر. [ ص َ ] (اِخ ) ابن عمروبن الشرید السلمی وی برادر خنساء است . عمرو پدر او بموسم دست صخر و برادر او معاویه را می گرفت و بر مردم فخر میکرد و می گفت من پدر دو فرزندم که نیکوترین مصر هستند و مانند این دو برادر از این پیش نبوده است و کسی بر او انکار ن...
-
حارث
لغتنامه دهخدا
حارث . [ رِ ] (اِخ ) ابن حِلَّزَة الیشکری الوائلی . شاعری جاهلی ، و یکی از فحول شعرا و اصحاب معلقات است . ابوعبیده گوید بهترین شعرا که دارای قصائد طوالند سه تن باشند؛ عمروبن کلثوم و حارث بن حلزه و طرفةبن العبد. و او ابرص بود و در فخر بدان پایه بود که...
-
مروارید
لغتنامه دهخدا
مروارید. [ م ُرْ ] (اِ) یک نوع ماده ٔ صلب و سخت و سپید و تابان که در درون بعضی صدفها متشکل می گردد و یکی از گوهرها می باشد. (ناظم الاطباء). مروارید افخر سایر جواهر است و بعضی برآنند که از جنس استخوان است و او بحسب آب و رنگ منقسم می شود به شاهوار و شک...