کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
افتتان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
افتتان
/'eftetān/
معنی
۱. در فتنه افتادن.
۲. در فتنه انداختن؛ فتنه انگیختن.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
افتتان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] 'eftetān ۱. در فتنه افتادن.۲. در فتنه انداختن؛ فتنه انگیختن.
-
افتتان
فرهنگ فارسی معین
(اِ تِ) [ ع . ] (مص ل .) 1 - در فتنه افتادن . 2 - مفتون شدن .
-
افتتان
لغتنامه دهخدا
افتتان . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) در فتنه افتادن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). بفتنه افتادن . (تاج المصادر بیهقی ).در فتنه واقع شدن . (از اقرب الموارد). در فتنه افتادن . (از لطائف و کنز بنقل غیاث اللغات ) : ور گریزم من روم سوی زنان همچو یوسف ...
-
جستوجو در متن
-
شیفتگی
لغتنامه دهخدا
شیفتگی . [ ت َ / ت ِ ] (حامص ) برهم زدگی و آشفتگی . (از برهان ) (ناظم الاطباء). سدم . غرام . (منتهی الارب ) : چون شیفتگی و مستیم هست در شیفته دل مجوی ودر مست . نظامی .بر شیفتگی دهند و زنجیرباشد سخن دراز دلگیر. نظامی .زین شیفتگی بیا بیارام کاَّشفته تو...
-
مفتتن
لغتنامه دهخدا
مفتتن . [ م ُ ت َ ت َ ] (ع ص ) در فتنه انداخته شده . (غیاث ) (آنندراج ). و رجوع به افتتان شود. || شیفته . فریفته . مفتون : بنشاند جور و فتنه ز گیتی به عدل و دادتا عالمی به مهر بر او گشت مفتتن . فرخی .خواسته نزد تو ندارد خطرورچه بود خلق بر او مفتتن . ...
-
خصب
لغتنامه دهخدا
خصب . [ خ ِ ] (ع مص ) فراخ سال و فراخ حال گردیدن . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ) (از اقرب الموارد). || (اِمص ) فراوانی . (یادداشت بخط مؤلف ) : اگر امضای رای ملک بدان پیوندد همه در خصب و نعمت افتیم . (کلیله و دمنه ). اگر بدان تحویل...
-
گوناگون
لغتنامه دهخدا
گوناگون . (ص مرکب ) مرکب از گون + الف + گون ، بمعنی گونه گونه . جوراجور. از لون دیگر. جنس به جنس . انواع . (برهان قاطع). اقسام . (ناظم الاطباء) (فرهنگ نظام ). مختلف از هر قبیل . (ناظم الاطباء). متنوع . نوع به نوع . از چند نوع . رنگارنگ : مردمان [ بلو...
-
آزمودن
لغتنامه دهخدا
آزمودن . [ زْ / زِ دَ ] (مص ) تجربت . تجربه . امتحان . اختبار. (زوزنی ). ابتلا. تجریب . (دهار). آزمایش کردن . تدریب . بلاء. (ادیب نطنزی ). بلا. بلو. ابلا. تجریس .بور. ابتیار. احتناک . سنجیدن . خبرت . (دهار). سبر. فتنه . افتتان . وارسی کردن . تمحیص . ...