کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
افتان و خیزان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
افتان و خیزان
لغتنامه دهخدا
افتان و خیزان . [ اُ ن ُ ] (ترکیب عطفی ، ق مرکب ) کنایه از آهسته و دیر به راه رفتن باشد. (برهان ) (انجمن آرای ناصری ) (آنندراج ). || کنایه از غالب و مغلوب شدن . || مدارا کردن . (آنندراج ) (انجمن آرای ناصری ). || در حال افتادن و خاستن . روشی چون روش ط...
-
افتان و خیزان
فرهنگ گنجواژه
به زحمت راه رفتن.
-
واژههای مشابه
-
اُفتان
واژههای مصوّب فرهنگستان
[موسیقی] ← کمانهکشی اُفتان
-
falling tide
کِشَند اُفتان
واژههای مصوّب فرهنگستان
[اقیانوسشناسی، ژئوفیزیک] ← جزرکِشَند
-
falling intonation
آهنگِ افتان
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زبانشناسی] افت پایانی در آهنگ گفته
-
falling body
جسم افتان
واژههای مصوّب فرهنگستان
[فیزیک] جسم شتابداری که شتاب آن تنها ناشی از گرانش زمین است
-
جستوجو در متن
-
saltatory
دیکشنری انگلیسی به فارسی
مرطوب کننده، افتان و خیزان، رقصی، جست وخیزی
-
saltatorial
دیکشنری انگلیسی به فارسی
saltatorial، رقصی، جست وخیزی، افتان و خیزان
-
خیزان
لغتنامه دهخدا
خیزان . (نف ، ق ) آنکه خیزد. (یادداشت مؤلف ). در حال خیزیدن : باد سحری سپیده دم خیزانست . منوچهری .فرس میراند چون بیمار خیزان ز دیده بر فرس خوناب ریزان . نظامی .چو دود از آتش من گشت خیزان ز من زاده ولی از من گریزان . نظامی .ز بس رود خیزان که از می ر...
-
نالاندن
لغتنامه دهخدا
نالاندن . [دَ ] (مص منفی ) مقابل لاندن به معنی حرکت دادن و جنباندن و افتان و خیزان حرکت کردن . رجوع به لاندن شود.
-
فاخیز
لغتنامه دهخدا
فاخیز. (اِمص مرکب ) واخیز.- فاخیز آمدن ؛ جنبیدن و واخیزیدن . (ناظم الاطباء).- || افتان و خیزان مانند مستان و کودکان حرکت کردن . (ناظم الاطباء).
-
متمایح
لغتنامه دهخدا
متمایح . [ م ُ ت َ ی ِ ] (ع ص ) پیچ پیچان رونده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ). می خواره ٔ افتان و خیزان رونده . (ناظم الاطباء). و رجوع به تمایح شود.
-
فتان
لغتنامه دهخدا
فتان . [ ف ُ ] (نف ، ق ) افتان : دلش حیران شد از بی یاری بخت فتان ،خیزان ، ز ناهمواری بخت . نظامی .رجوع به افتان و افتادن شود.