کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
افتاء پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
افتاء
لغتنامه دهخدا
افتاء. [ اَ ] (ع اِ) ج ِ فتی ّ، بمعنی جوانه سال از هر چیزی . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء).
-
افتاء
لغتنامه دهخدا
افتاء. [ اِ ] (ع مص ) آشکار کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). و به این معنی یایی باشد. (ناظم الاطباء). || جدا گردانیدن جهت کسی کار را. (منتهی الارب ). جدا گردانیدن جهت شخص کار را. (ناظم الاطباء). جدا گردانیدن کار را. (آنندراج ). || جوا...
-
واژههای همآوا
-
افطاء
لغتنامه دهخدا
افطاء. [ اَ طَءْ ] (ع ص ) مرد برآمده سینه ٔ درآمده پشت . مؤنث : فَطْآء. ج ، فُطْء . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || مرد پهن بینی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). افطس . افط. (آنندراج ). نای بینی فرونشسته . (تاج المصادر بیهقی ). نای بینی پهن...
-
افطاء
لغتنامه دهخدا
افطاء. [ اِ ] (ع مص ) طعام خورانیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). اطعام کردن . (از اقرب الموارد). || بسیار جماع کردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || دشوارخوی گردیدن بعد نیکویی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). بدخلق شدن پس از خوش خویی . (از اقر...
-
جستوجو در متن
-
فتیة
لغتنامه دهخدا
فتیة. [ ف َ تی ی َ ] (ع ص ) مؤنث فَتّی . ج ، فِتاء، افتاء. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ).
-
فتی
لغتنامه دهخدا
فتی .[ ف َ تی ی ] (ع ص ) جوانه سال از هر چیزی . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). ج ، فِتاء، افتاء. (منتهی الارب ).
-
عبدالمحسن
لغتنامه دهخدا
عبدالمحسن . [ ع َ دُل ْ م ُ س ِ ] (اِخ ) ابن علی الاشیقری . فقیه حنبلی بود. وی در زبیر نزدیکی بصره تصدی افتاء یافت . از مردم اشیقر ازقرای وشم است . او را تألیفی است . وی به سال 1187 هَ . ق . به بیماری طاعون درگذشت . (از الاعلام زرکلی ).
-
عبدالمعطی
لغتنامه دهخدا
عبدالمعطی . [ ع َ دُل ْ م ُ ] (اِخ ) ابن محی الدین الخلیلی . فقیه شافعی است . مولد وی به فلسطین بودو در قدس سکونت جست و تولی افتاء مذهب شافعی را یافت و به سال 1154 هَ . ق . درگذشت . او راست : مجموعه ٔ فتاوی و رسائل و او را نظمی است . (از الاعلام زرکل...
-
علی عمادی
لغتنامه دهخدا
علی عمادی . [ ع َ ی ِ ع ِ ] (اِخ ) ابن ابراهیم بن عبدالرحمان عمادی . شاعر و فقیه و از بزرگان دمشق بود و مدتی سمت افتاء حنفیان را در آنجا به عهده داشت . تولدش در سال 1048 هَ . ق . و وفاتش در 1117 بوده است . (از الاعلام زرکلی از سلک الدرر ج 3 ص 196).
-
علی قدسی
لغتنامه دهخدا
علی قدسی . [ع َ ی ِ ق ُ ] (اِخ ) ابن حبیب اﷲبن محمدبن نوراﷲبن ابی اللطف شافعی قدسی . فقیه بود و افتاء شافعیه را در قدس بر عهده داشت . وی در سال 1144 هَ . ق . درگذشت . او را شرحهایی بر برخی از متون فقه شافعی است . و نیز رسائلی دارد. (از معجم المؤلفین...
-
علی کوتی
لغتنامه دهخدا
علی کوتی . [ ع َ ی ِ ] (اِخ ) فقیه و خطاط بود. وی از شاگردان محمود شکری آلوسی و علی آلوسی و عبدالوهاب نائب بوده است . و عهده دارامامت در جامع اصفیه بود و در بعقوبة نیز مدتی به افتاء مشغول شد و در سال 1335 هَ . ق . در بغداد درگذشت و در مقبره ٔ غزالی د...
-
جامعالشرائط
لغتنامه دهخدا
جامعالشرائط. [ م ِ عُش ْ ش َ ءِ ] (ع ترکیب اضافی ) کسی که صفات لازم در کاری را دارا باشدآنکه واجد شرائط باشد. آنکس که همه ٔ اوصاف لازم در او باشد. || مجتهد جامع الشرائط؛ مجتهدی که دارای شرائط فتوای مانند علم و عدالت و غیره باشد. فقیه صالحی که از جهت ...
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن اسحاق بن ایوب مکنی به ابوبکر. رئیس شافعیه ٔ نیشابور. وی در خراسان و عراق و حجاز و جبل حدیث شنید و پنجاه و چند سال متصدی افتاء بود و بعقل و رأی مَثَل بود و او را کتبی در فقه و حدیث است . و وفات وی به سال 342 هَ . ق . بوده ...