کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
افت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
افت
/'oft/
معنی
۱. = افتادن
۲. (اسم مصدر) کموکاست؛ کاهش.
〈 افتوخیز:
۱. افتادن و برخاستن.
۲. [مجاز] کامیابی و ناکامی.
۳. [مجاز] وقفه و پیشرفت.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. سقوط، کاستی، کاهش، کمبود، نزول، نقصان
۲. خفت، کسرشان ≠ افزایش
فعل
بن گذشته: افتاد
بن حال: افت
دیکشنری
anticlimax, comedown, drop, drop-off, ebb, fall, falloff, lapse, loss, sag, shrinkage, slippage, slump, tumble
-
جستوجوی دقیق
-
افت
واژگان مترادف و متضاد
۱. سقوط، کاستی، کاهش، کمبود، نزول، نقصان ۲. خفت، کسرشان ≠ افزایش
-
افت
فرهنگ فارسی عمید
(بن مضارع افتادن) 'oft ۱. = افتادن۲. (اسم مصدر) کموکاست؛ کاهش.〈 افتوخیز:۱. افتادن و برخاستن.۲. [مجاز] کامیابی و ناکامی.۳. [مجاز] وقفه و پیشرفت.
-
افت
فرهنگ فارسی معین
( اُ ) (ری . اِمص .) 1 - افتادن . 2 - کمی ، نقصان .
-
افت
لغتنامه دهخدا
افت . [ اَ ] (ع اِ) ماده شتری که صبر و ثباتش بیشتر باشد. (ناظم الاطباء). ماده شتری که صبر و ثباتش بدان غایت باشد که در دیگران نباشد. (منتهی الارب ) (آنندراج ). || ماده شتری که در سیر، سبقت بر شتران برد. || بلا. || عجب . || شتر نجیب . || (اِخ ) قبیله ...
-
افت
لغتنامه دهخدا
افت . [ اِ ] (ع اِ) بهتان و افتراء. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || شتر نجیب . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
-
افت
لغتنامه دهخدا
افت . [ اُ ] (اِمص ) افتادن به میان داری یعنی در کشتی دو کس را از هم جدا کردن . (از آنندراج ) (غیاث اللغات ). || افتادن . (ناظم الاطباء). افتادن چنانکه در وقت افت و خیز. (از فرهنگ فارسی معین ). || وضع. ترکیب . شکل . (ناظم الاطباء). وضع. شکل . (فرهنگ ...
-
افت
دیکشنری فارسی به عربی
رکود , سقوط , طاعون
-
افت
واژهنامه آزاد
ضایعات پسماند
-
واژههای مشابه
-
آفت
واژگان مترادف و متضاد
آسیب، بلا، بیماری، زیان، صدمه، فتنه، مصیبت
-
آفت
فرهنگ واژههای سره
آسیب، آگفت، گزند
-
آفت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: آفة، جمع: آفات] 'āfat ۱. بلا؛ زیان.۲. هر چیزی که مایۀ تباهی، فساد، و زیان شود.
-
dip 1
اُفت
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی نقشهبرداری] ← اُفت افق
-
آفت
فرهنگ فارسی معین
(فَ) ( اِ.) آسیب ، بلا.
-
آفت
لغتنامه دهخدا
آفت . [ ف َ ] (ع اِ) (شاید از ریشه ٔ آکفت فارسی ) آفة. آفه . عاهت . عاهه . عارضه . (زمخشری ).جانحه . زحمت . علت . بلا. بلیه . ضرر. آکفت . آسیب . بیماری . (ربنجنی ). گزند. عیب . آهو. ج ، آفات : رسیده آفت نشبیل او به هر کامی نهاده کشته ٔ آسیب او به هر ...