کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
افاعیل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
افاعیل
/'afā'il/
معنی
۱. (ادبی) در عروض، ارکان و اجزای اوزان شعر (فعولن، مفاعیلن، مستفعلن، و فاعلاتن) که بقیۀ اجزا از اینها گرفته میشود.
۲. [قدیمی] = فعل
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
افاعیل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ اَفعال، جمعالجمعِ فِعل] 'afā'il ۱. (ادبی) در عروض، ارکان و اجزای اوزان شعر (فعولن، مفاعیلن، مستفعلن، و فاعلاتن) که بقیۀ اجزا از اینها گرفته میشود.۲. [قدیمی] = فعل
-
افاعیل
فرهنگ فارسی معین
( اَ ) [ ع . ] جِ افعال ؛ جج فعل ؛ فعل ها، کنش ها، کردارها.
-
افاعیل
لغتنامه دهخدا
افاعیل . [ اَ ] (ع اِ) ج ِ اَفعال ، جج ِ فِعل ، یعنی کار و آن کنایه است از عمل آدمی . (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). تقول : ان الرشی تفعل الافاعیل . (اقرب الموارد). || در اصطلاح علم عروض عبارت است از اجزا و آن را تفاعیل نیز گویند. و اصول اجزاء ...
-
جستوجو در متن
-
زحاف
فرهنگ فارسی معین
(زِ) [ ع . ] (اِ.) هر تغییری در اصولِ افاعیل عروضی با کاستن یا اضافه کردن یک یا چند حرف .
-
زحاف
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی، جمع: زِحافات] (ادبی) zehāf در عروض، هر تغییری در اصول افاعیل عروضی با افزودن یا کاستن یک یا چند حرف.
-
زحف
فرهنگ فارسی معین
(زَ) [ ع . ] 1 - (مص ل .) دور شدن از اصل . 2 - فرو افتادن تیر نشانه . 3 - (اِمص .) دوری . 4 - هر تغییر که در اصول افاعیل عروض داده شود.
-
مفاعیلن
لغتنامه دهخدا
مفاعیلن . [ م َ ل ُ ] (ع اِ) یکی از افاعیل عروضی است و از تکرار آن باب (بحر) هزج حادث شود. و رجوع به المعجم چ دانشگاه ص 102 شود.
-
تقطیع
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] taqti' ۱. (ادبی) در عروض، سنجیدن و تجزیه کردن شعر به اجزای عروض و گذاردن هر جزء در برابر جزئی از افاعیل که در وزن با آن برابر باشد تا موزونی یا ناموزونی شعر آشکار شود.۲. [قدیمی] قطعهقطعه کردن؛ پارهپاره کردن.
-
مجتلب
لغتنامه دهخدا
مجتلب . [ م ُ ت َ ل َ ] (ع ص ) برکشیده . بیرون کشیده . استخراج شده . مُستَخرَج . (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا): و به سبب آنکه افاعیل این بحور گویی مستخرج و مجتلب است از اجزاءبحور دایره ٔ مختلفه مفاعیلن از طویل و مستفعلن از بسیط و فاعلاتن از مدید، نا...
-
مشابه
لغتنامه دهخدا
مشابه . [ م ُ ب ِه ْ ] (ع ص ) مانند. (آنندراج ). مانند. مثل . شبیه . هامل و برابر. یکسان . (از ناظم الاطباء). مانند. ماننده . مشاکل . مماثل . همانند.شبه . شبیه . مضارع . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : بسبب آن که بعضی از افاعیل این بحور مشابه بعض در وز...
-
نرساباد
لغتنامه دهخدا
نرساباد. [ ] (اِخ ) نام دهی است در ناحیه ٔ ماربین اصفهان : و به ناحیت ماربین دیهی است که آن را نرساباد خوانند و پیش جماعتی از اهالی آن دیه داروئی باشد که به غیر از نسل و اولاد آن جماعت آن را کسی دیگر نداند و نشناسد. هر کس را که سحری با او کرده باشند ...
-
ممسوخ
لغتنامه دهخدا
ممسوخ . [ م َ ] (ع ص ) آن که صورت وی برگردانیده شده و مسخ شده باشد. (ناظم الاطباء). صورت برگردانیده شده و بدترشده . (آنندراج ). || لعین . (یادداشت مرحوم دهخدا). || اسب کم گوشت سرین . (آنندراج ): فرس ممسوخ ؛ اسب کم گوشت سرین . (منتهی الارب ) (ناظم الا...
-
متراکب
لغتنامه دهخدا
متراکب . [ م ُ ت َ ک ِ ] (ع ص ) برهم نشسته . (آنندراج ) (غیاث ). و رجوع به تراکب شود. || توده شده و انباشته شده بر روی هم دیگر. || استوار و محکم و قوی . (ناظم الاطباء).و رجوع به تراکب شود. || (اصطلاح علم عروض ) یکی از اصناف قوافی است که دارای سه متحر...
-
فاعلاتن
لغتنامه دهخدا
فاعلاتن . [ ع ِ ت ُ ] (ع اِ) یکی از افاعیل عروضی که بصورت واحدی برای سنجش وزن شعر به کار میرود و در تقطیع اشعار کلمات را از نظر حروف ساکن و متحرک با آن مطابقه میکنند. این لفظ یکی از هشت یا شش واحدی است که در بحر رمل مثمن یا مسدس برای سنجش گنجانده میش...