کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
افاضه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
افاضه
/'efāze/
معنی
فیض و بهره رساندن بهویژه از راه سخن گفتن.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
emanation
-
جستوجوی دقیق
-
افاضه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: افاضَة] ‹افاضت› 'efāze فیض و بهره رساندن بهویژه از راه سخن گفتن.
-
افاضه
فرهنگ فارسی معین
(اِ ض ِ) [ ع . افاضة ] (مص م .) 1 - پر کردن ظرف تا لبریز شود. 2 - وارد شدن در سخن و حدیث . 3 - فیض رساندن ، بهره .
-
افاضه
دیکشنری فارسی به عربی
انتشار
-
واژههای مشابه
-
افاضة
لغتنامه دهخدا
افاضة. [ اِ ض َ ] (ع مص ) آب را بر خود ریختن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (مصادر زوزنی ). آب بر تن ریختن . (تاج المصادر بیهقی ). آب بر بدن خود ریختن . (از اقرب الموارد). || یکبار روان شدن مردم از عرفات بسوی منی . (منتهی الارب ) (از آنند...
-
جستوجو در متن
-
افاضات
لغتنامه دهخدا
افاضات . [ اِ ] (ع اِ) ج افاضة، مأخوذ از تازی . افاضه ها. (از ناظم الاطباء).
-
exuberated
دیکشنری انگلیسی به فارسی
تحریک شده، فراوان بودن، بسیار بودن، لبریزبودن، بارور بودن، افاضه شدن، وفور داشتن
-
exuberating
دیکشنری انگلیسی به فارسی
انعطاف پذیری، فراوان بودن، بسیار بودن، لبریزبودن، بارور بودن، افاضه شدن، وفور داشتن
-
exuberate
دیکشنری انگلیسی به فارسی
exuberate، فراوان بودن، بسیار بودن، لبریزبودن، بارور بودن، افاضه شدن، وفور داشتن
-
انتشار
دیکشنری عربی به فارسی
ريزش , افاضه , انتشار , پخش , وسعت , شيوع , پهن کردن , پهن شدن
-
imparts
دیکشنری انگلیسی به فارسی
اعطا می کند، ابلاغ کردن، افشاء کردن، رساندن، بیان کردن، سهم دادن، بهرهمند ساختن، افاضه کردن
-
imparting
دیکشنری انگلیسی به فارسی
تحویل دادن، ابلاغ کردن، افشاء کردن، رساندن، بیان کردن، سهم دادن، بهرهمند ساختن، افاضه کردن
-
impart
دیکشنری انگلیسی به فارسی
تحویل دادن، ابلاغ کردن، افشاء کردن، رساندن، بیان کردن، سهم دادن، بهرهمند ساختن، افاضه کردن
-
خیر رسانیدن
لغتنامه دهخدا
خیر رسانیدن . [ خ َ / خ ِ رَ / رِ دَ ] (مص مرکب ) اِفاضَه . (یادداشت مؤلف ).