کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اغماء پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
اغماء
معنی
ضعيف , کم نور , غش , ضعف کردن , غش کردن
دیکشنری عربی به فارسی
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
اغماء
لغتنامه دهخدا
اغماء. [ اَ ] (ع اِ) ج ِ غَمی ، بمعنی بیهوش و آسمان خانه و آنچه بالای آسمان خانه باشد از چوب وخاک و جز آن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). اَغمِیَة. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
-
اغماء
لغتنامه دهخدا
اغماء. [اِ ] (ع مص ) بیهوش گردانیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). حالت بی حسی بر شخص عارض شدن و بصیغه ٔ مجهول استعمال شود: اغمی علی المریض ؛ عرض له ما وقف به حسه . (از اقرب الموارد). بی هوش شدن . (تاج المصادر بیهقی ). و فی الحدیث : «قال...
-
اغماء
دیکشنری عربی به فارسی
ضعيف , کم نور , غش , ضعف کردن , غش کردن
-
اغماء
دیکشنری فارسی به عربی
غيبوبة , فاقد الوعي
-
واژههای همآوا
-
عقماء
لغتنامه دهخدا
عقماء. [ ع ُ ق َ ] (ع ص ، اِ) ج ِ عَقیم . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به عقیم شود. || ج ِ عَقام . (منتهی الارب ). رجوع به عَقام شود.
-
اقماع
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] 'eqmā' ۱. خوار کردن؛ کسی را حقیر کردن.۲. مغلوب کردن؛ برانداختن.۳. راندن؛ دفع کردن.
-
اقماع
فرهنگ فارسی معین
( اِ ) [ ع . ] (مص م .) 1 - خوار کردن ، حقیر گردانیدن . 2 - شکستن ، مغلوب کردن . 3 - راندن ، دفع کردن .
-
اقماء
لغتنامه دهخدا
اقماء. [ اِ ] (ع مص ) فربه شدن ستور. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). || خوار و حقیر کردن کسی را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (تاج المصادر بیهقی ). || بشگفت آوردن . || موافق آمدن چراگاه شتران را. || خداوند شتران فربه شدن . (منتهی الارب ) (...
-
اقماع
لغتنامه دهخدا
اقماع . [ اَ ] (ع اِ) ج ِ قَمع. (منتهی الارب ). و قِمع و قِمَع، بمعنی قیف . (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). رجوع به قمع شود.
-
اقماع
لغتنامه دهخدا
اقماع . [ اِ ] (ع مص ) خوار و شکسته کردن کسی را. (آنندراج ). خوار و حقیرگردانیدن کسی را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). اذلال و قهر. (تاج المصادر). || آب در گلو فروشدن بی کشیدن و بی فروبردن آن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). || کوهان کردن...
-
جستوجو در متن
-
ضعف کردن
دیکشنری فارسی به عربی
اغماء
-
غيبوبة
دیکشنری عربی به فارسی
اغماء , بيهشي
-
کم نور
دیکشنری فارسی به عربی
اغماء , خافت