کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اغلوطه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
اغلوطه
/'oqlute/
معنی
سخنی که با آن کسی را به غلط و اشتباه بیندازند.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
اغلوطه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: اغلوطَة، جمع: اَغالیط] [قدیمی] 'oqlute سخنی که با آن کسی را به غلط و اشتباه بیندازند.
-
اغلوطه
فرهنگ فارسی معین
(اُ طِ) [ ع . اغلوطة ] ( اِ.) 1 - سخن نادرست . 2 - سخنی که با آن کسی را گمراه سازند.
-
اغلوطه
لغتنامه دهخدا
اغلوطه . [ اُ طَ ] (ع اِ) سخن غلط. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). سخنی که در آن غلط باشد. (از اقرب الموارد). || کلام که بدان کسی را بغلط اندازند. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). آنچه مردم را در غلط افکند. (مهذب الاسماء نسخه ٔ خطی ). چیزی یا سخنی که به...
-
جستوجو در متن
-
اغالیط
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ اُغلُوطَة] [قدیمی] 'aqālit = اغلوطه
-
احجوه
لغتنامه دهخدا
احجوه . [ اُ ج ُوْ وَ ] (ع اِ) احجیه . چیستان . لغز. اغلوطة. و رجوع به احجیه شود. ج ، اَحاجی .
-
بغلط انداختن
لغتنامه دهخدا
بغلط انداختن . [ ب ِ غ َ ل َ اَ ت َ ] (مص مرکب ) به خطا افکندن . به اشتباه انداختن . اغوا کردن . اغلوطه کردن .
-
مغلطة
لغتنامه دهخدا
مغلطة. [ م َ ل َ طَ ] (ع اِ) به معنی غَلوطة است . (منتهی الارب ). غَلوطة. ج ، مغالط.(اقرب الموارد). سخن غلط و کلامی که بدان در غلط اندازند. (ناظم الاطباء). اغلوطة. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به مدخل بعد و غلوطة و اغلوطة شود.
-
اغلوطات
لغتنامه دهخدا
اغلوطات . [ اُ] (ع اِ) ج ِ اُغلوطَة، یعنی سخن غلط و کلام که بدان کسی را بغلط اندازند. (از منتهی الارب ) (از آنندراج ) (از اقرب الموارد). و منه : «نهی رسول اﷲ (ص ) عن الاغلوطات ». (منتهی الارب ) (آنندراج ). اَغالیط. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). و رج...
-
بردکی
لغتنامه دهخدا
بردکی . [ ب َ دَ ] (اِ) اغلوطه . بردک . لغز. (یادداشت مؤلف ). ادعیه . احجیه . چیستان . (یادداشت مؤلف ). رجوع به برد و بردک شود.
-
غلوطة
لغتنامه دهخدا
غلوطة. [ غ َ طَ ] (ع ص ، اِ) سخن غلط. || کلام که بدان کسی رابه غلط اندازند. (منتهی الارب ) (آنندراج ). مسأله ای که در آن به غلط افتند. اُغلوطَة. (اقرب الموارد).
-
ادعیه
لغتنامه دهخدا
ادعیه . [ اُ عی ی َ ] (ع اِ) ادعوة. اغلوطة. بَردَکی . (ربنجنی ). بَردَکی . (مهذب الاسماء). برد. بردک . (مهذب الاسماء). لغز. احجیه . چیستان . ج ، اداعی ّ.
-
اغالیط
لغتنامه دهخدا
اغالیط.[ اَ ] (ع اِ) ج ِ اُغلوطَة، مسأله یا سخنی که بدان کسی را بغلط اندازند. (آنندراج ). مطالب یا سخنهایی که بدانها کسی را در غلط اندازند. (فرهنگ نظام ). ج ِ اغلوطه ، سخن غلط یا کلام که بدان کسی را بغلط اندازند. (منتهی الارب ). و منه : نهی رسول اﷲ ...
-
حجیا
لغتنامه دهخدا
حجیا. [ ح ُ ج َی ْ یا ] (ع اِ) چیستان . پردک . (مهذب الاسماء). بردک . لغز. اغلوطة: حجیاک ما فی یدی ؛ مانند: اخرج ما فی یدی و لک کذا. (از منتهی الارب ). || آن کس که محاجاة کند: انا حجیاک فی هذا؛ ای من یحاجیک . (منتهی الارب ).
-
صعاب
لغتنامه دهخدا
صعاب . [ ص ِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ صَعب : تازه شود صورت دین را جبین سهل شود شیعت حق را صعاب . ناصرخسرو.گرچه صعب است عمل از قبل بوی بهشت جمله آسان شود ای پور پدر بر تو صعاب . ناصرخسرو.و در اذلال صعاب و رقاب براهین معجز نموده . (جهانگشای جوینی ). و چون همت ...