کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اغفر له پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
اغفر له
معنی
بخشيدن , عفو کردن , امرزيدن
دیکشنری عربی به فارسی
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
اغفر له
دیکشنری عربی به فارسی
بخشيدن , عفو کردن , امرزيدن
-
جستوجو در متن
-
عفو کردن
دیکشنری فارسی به عربی
اغفر له , بري
-
امرزیدن
دیکشنری فارسی به عربی
اغفر له , بري , طوب , مسوولية
-
بخشیدن
دیکشنری فارسی به عربی
احتياطي , اعط , اغفر له , امتياز , امنح , انغماس , تبرع , عفو , متعة , مسوولية , منحة , هبة , وزع
-
اغفار
لغتنامه دهخدا
اغفار. [ اِ ] (ع مص ) پوست مانندی بر غوره ٔ خرما برآمدن . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). قشرمانندی برخرمای نارس برآمدن : اغفر النخل ؛ رکب بسره شی ٔ کالقشر. (از اقرب الموارد). || رخت را در آوند درآوردن و پوشیدن در آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم ...
-
لقیط
لغتنامه دهخدا
لقیط. [ ل َ ] (اِخ ) ابن بکیر المحاربی کوفی ، مکنی به ابوهلال . از روات علم و مصنفین کتب و از شعراست و تا سال 190 هَ . ق . میزیسته واز کتب او کتاب السمر، کتاب الحراب و اللصوص و کتاب اخبارالجن است . (ابن الندیم ). زرکلی گوید: لقیطبن بکیربن النضربن سعی...
-
دامی
لغتنامه دهخدا
دامی . (اِخ ) ملاعبدالواسع خلف ملا کلبعلی همدانی . اما خود در اصفهان متولد شده باعتدال آب و هوای آن دیار خلدآثار نهال قامتش تربیت یافته خود را اصفهانی میدانست . نظر بفطرات اصلی در اوایل سن اکثر علوم رسمی دیده و در اکثر فنون حکمت خصوص ریاضی مهارت داشت...
-
و
لغتنامه دهخدا
و. (ع حرف ) مؤلف منتهی الارب آرد: واو حرفی است از حروف هجا و به چند وجه می آید:الف - واو عاطفة که عاطف آن برای مطلق جمع است و در مواردی به کار میرود از قبیل اینکه عطف شود چیزی بر مصاحبش . مانند: «فانجیناه و اصحاب السفینة». (قرآن 15/29). یا عطف شود ب...
-
اشتغال
لغتنامه دهخدا
اشتغال . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) به کاری پرداختن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). مشغول شدن . (تاج المصادر) (زوزنی ) (مؤید الفضلا). به کاری درشدن . به کاری سرگرم بودن : اشتغال بشرح احوال هر یک مقصود کتاب فایت گرداند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 257).زآن بیخودم که...
-
امر
لغتنامه دهخدا
امر. [ اَ ] (ع اِ) فرمان . (منتهی الارب ) (کشاف اصطلاحات الفنون ) (مهذب الاسماء) (ترجمان علامه ترتیب عادل ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (مؤید الفضلاء). حکم . (غیاث اللغات ) (فرهنگ فارسی معین ). فرمایش . (فرهنگ فارسی معین ). ج ، اوامر. (ناظم الاطباء) (...
-
صلاة
لغتنامه دهخدا
صلاة. [ ص َ ] (ع اِ) دعاء. || دین . || رحمت . || استغفار. || حسن ثناء از خداوند بر پیمبر. || و گفته اند صلاة از خداوند رحمت است و از ملائکه آمرزش خواستن و از مؤمنین دعا و از پرندگان و هوام تسبیح بود و آن جز در خیر نبود بخلاف دعا، که آن در خیر و شرّ ...
-
حذف
لغتنامه دهخدا
حذف . [ ح َ ] (ع مص ) بیفکندن . افکندن . (دهار) (دستوراللغة). انداختن . (از منتهی الارب ). انداختن و افکندن چیزی را. || حذف از ذنب فرس ؛ گرفتن موی از دم اسپ و برکندن از آن . (از منتهی الارب ). || بریدن . (زوزنی ). پاره ای از سر و جز آن بریدن . پاره ا...