کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اغبس پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
اغبس
لغتنامه دهخدا
اغبس . [ اَ ب َ ] (ع ص ) خاکستری رنگ یعنی سفیدی که در آن تیرگی باشد. یقال : «ذئب اغبس ». ج ، غُبس . (از اقرب الموارد). گرگ خاکسترگون . (آنندراج ). ذئب اغبس ؛ گرگ خاکسترگون . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || اسب سمند. (آنندراج ): ورد اغبس ؛ اسب سمند....
-
واژههای همآوا
-
اغبث
لغتنامه دهخدا
اغبث . [ اَ ب َ ] (ع اِ) شیر بیشه ٔ خاکستری رنگ . و هو قلب ابغث . (منتهی الارب )(آنندراج ). آنچه برنگ خاکستری باشد. و هو قلب ابغث .و فی التاج : «وجدت فی هامش نسخة الصحاح و بخط ابی زکریا و ابی سهل ما نصه الصواب ، البغثة لون الی الغبرة والاغبث الذی لون...
-
اقبس
لغتنامه دهخدا
اقبس . [ اَ ب َ ] (ع ص ) آنکه سر شرم او قبل از ختنه بیرون آمده باشد. (منتهی الارب ). آنکه چون مختونی زاده باشد. آنکه سر نره ٔ او قبل از ختنه بیرون آمده باشد. (ناظم الاطباء).
-
اقبص
لغتنامه دهخدا
اقبص . [ اَ ب َ ] (ع ص ) بزرگ سر. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). درازسر یاگردسر. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || آنکه از پیش پا بر موضع پاشنه خاک پاشد در رفتار. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). ج ، قُبص . (ناظم الاطباء).
-
جستوجو در متن
-
غبس
لغتنامه دهخدا
غبس . [ غ ُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ اغبس . (منتهی الارب ). رجوع به اغبس شود.
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) تجیبی . ابن بشر. معروف به ابن اغبس . محدث است .
-
اغباس
لغتنامه دهخدا
اغباس . [ اِ ] (ع مص ) تاریک شدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). تیره شدن شب : اغبس اللیل ؛ اظلم . (از اقرب الموارد). || تیره رنگ گردیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). خاکستری رنگ شدن :اغبس الشی ٔ؛ کان لونه الغبسة. (از اقرب الموارد).
-
خاکسترگون
لغتنامه دهخدا
خاکسترگون . [ ک ِ ت َ ] (ص مرکب ) برنگ خاکستر. خاکستری . اَرمَد. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (المنجد). اَقتَم . اَربَد. اَورَق . اَغبَس . مَرَبَّد. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
-
غبیس
لغتنامه دهخدا
غبیس . [ غ ُ ب َ ] (ع اِمصغر) هرگز. ابداً: یقال لاآتیک ما غبا غُبَیْس ٌ؛ یعنی نیایم ترا هرگز. (منتهی الارب ) (آنندراج ). و هذا ظرف من الزمان لایعرف ما اصله ، و قیل اصله الذئب ، و غبیس تصغیر اغبس مرخماً، و غَبا اصله غب فأبدل من احدی البائین الالف مثل...
-
بلدرچین
لغتنامه دهخدا
بلدرچین . [ ب َ دَ / ب ِ دِ ] (ترکی ، اِ) پرنده ایست وحشی و حلال گوشت . اغبس . بدبده . بودنه . سلوی . سمانات . سمانه . سمانی . قتیل الرعد. کرک . ورتاج . ورتیج . ولج . ولچ . و رجوع به کَرک در ردیف خود شود.
-
کرک
لغتنامه دهخدا
کرک . [ ک َ رَ / ک َرْ رَ ] (اِ) مرغی است از تیهو کوچکتر که به عربی سلوی و به ترکی بلدرچین گویندش . (برهان ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). ورتیج . سمانه . بدبده . بودنه . سلوی .سمانات . سمانی . قتیل الرعد. (یادداشت مؤلف ). کراک . (فرهنگ جهانگیری ). ...
-
ورد
لغتنامه دهخدا
ورد. [ وَ ] (ع اِ) گل . (مهذب الاسماء). گل هر درخت و غالب گل سرخ را گویند. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). وردة یکی آن . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (مهذب الاسماء). ورد هر درخت شکوفه ٔ سپید آن است یا آن درخت گل خاردار است که گلها و شکوفه هایی ...