کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اغالیط پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
اغالیط
/'aqālit/
معنی
= اغلوطه
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
اغالیط
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ اُغلُوطَة] [قدیمی] 'aqālit = اغلوطه
-
اغالیط
لغتنامه دهخدا
اغالیط.[ اَ ] (ع اِ) ج ِ اُغلوطَة، مسأله یا سخنی که بدان کسی را بغلط اندازند. (آنندراج ). مطالب یا سخنهایی که بدانها کسی را در غلط اندازند. (فرهنگ نظام ). ج ِ اغلوطه ، سخن غلط یا کلام که بدان کسی را بغلط اندازند. (منتهی الارب ). و منه : نهی رسول اﷲ ...
-
جستوجو در متن
-
اغلوطات
لغتنامه دهخدا
اغلوطات . [ اُ] (ع اِ) ج ِ اُغلوطَة، یعنی سخن غلط و کلام که بدان کسی را بغلط اندازند. (از منتهی الارب ) (از آنندراج ) (از اقرب الموارد). و منه : «نهی رسول اﷲ (ص ) عن الاغلوطات ». (منتهی الارب ) (آنندراج ). اَغالیط. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). و رج...
-
علی بصری
لغتنامه دهخدا
علی بصری . [ ع َ ی ِ ب َ ] (اِخ ) ابن حمزه ٔ بصری ، مکنّی به ابونعیم . ادیب و لغوی ناقد. متوفی در سال 375 هَ . ق . در صقلیة (سیسیل ). او راست : 1 - لاَّباء و الامهات . 2 - التنبیهات علی اغالیط الرواة. 3 - الغریب المصنف . و نیز ردهایی بر جماعتی از اهل...
-
اغلوطه
لغتنامه دهخدا
اغلوطه . [ اُ طَ ] (ع اِ) سخن غلط. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). سخنی که در آن غلط باشد. (از اقرب الموارد). || کلام که بدان کسی را بغلط اندازند. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). آنچه مردم را در غلط افکند. (مهذب الاسماء نسخه ٔ خطی ). چیزی یا سخنی که به...
-
تجسیم
لغتنامه دهخدا
تجسیم . [ ت َ ] (ع مص ) تناور کردن . (زوزنی ). چیزی را بزرگ کردن . (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط). قرار دادن وگردانیدن آن را صاحب جسم و کلان تن ساختن آنرا. (ناظم الاطباء). || به جسم نسبت کردن و جسم گردانیدن چیزی را. (آنندراج ). به جسم نسبت دادن . ...
-
ثابت
لغتنامه دهخدا
ثابت . [ب ِ ] (اِخ ) ابن قرةالحرّانی . مکنی به ابی الحسن . یکی از مردم حران . او در ایام معتضدباﷲ عباسی ببغداد رفت و بمطالعه ٔ علوم حساب و هندسه و هیئت و نجوم و منطق مشغول گشت . ولادت او در 221 هَ . ق . به حرّان و وفات وی بسال 288 بود. ثابت از مترجمی...