کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اعیار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
اعیار
لغتنامه دهخدا
اعیار. [ اَ ] (اِخ ) هضبه (پشته )هائیست در بلاد ضبه و نیز نام کوهی است ببلاد غضبان و گمان می برم [ یاقوت ] میان مدینه و فید قرار دارد. و در ابیات زیر ذکر آن آمده است :لها بین اعیار الی البرک مربعو دار و منها بالقفا متصیف . سکری .رعت منبت الضمران من س...
-
اعیار
لغتنامه دهخدا
اعیار. [ اَ ] (ع اِ) ج ِ عَیر، خر وحشی باشد یا اهلی که اکثر به گورخر استعمال نمایند. (منتهی الارب ) (آنندراج ). ج ِ عَیر، خر هرچه باشد اهلی و یا وحشی و بیشتر در وحشی بکار رود. (از اقرب الموارد). عِیار. عُیور. عُیورَة. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). ر...
-
اعیار
لغتنامه دهخدا
اعیار. [ اِ ] (ع مص ) عیر قرار دادن برای پیکان : اعیر النصل اعیاراً؛ عیر قرار داد برای پیکان . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
واژههای مشابه
-
عرفة اعیار
لغتنامه دهخدا
عرفة اعیار. [ ع ُ ف َ ت ُ اَ ] (اِخ ) جایگاهی است در بلاد بنی اسد. (از معجم البلدان ).
-
جش اعیار
لغتنامه دهخدا
جش اعیار. [ ج ُش ْ ش ِ اَ ] (اِخ ) جایی است در بادیه دارای آبهای شور. (معجم البلدان ). جایی است یا آبی است شور در اطراف شریه . (منتهی الارب ).
-
جستوجو در متن
-
لیلی
لغتنامه دهخدا
لیلی . [ ل َ لا ] (اِخ ) کوهی و گویند پشته ای است و نیز گفته اند قارّتی است . مکیث الکلبی گوید:الی هَزْمتی لیلی فماسال فیهماو روضیهما والروض روض الممالح .و بدربن حزان الفزاری گوید:مااضطرک ّ الحرزُ من لیلی الی بَردتختاره معقلا من جُش اعیار.(معجم البلد...
-
برقة
لغتنامه دهخدا
برقة. [ ب َ ق َ / ب ُ ق َ ] (اِخ ) نام مواضع بسیار است در دیار عرب و از آنجمله است :برقة احجار. برقة احدب . برقة احزم . برقة احواز.برقة احوال . برقة ارمام . برقة اروی . برقة اطلم . برقة اعیار. برقة اقعی . برقةالاثماد. برقةالاجاول . برقةالاجداد. برقةا...
-
عیر
لغتنامه دهخدا
عیر. [ ع َ ] (ع اِ) خر، اهلی باشد یا وحشی ، و اکثر گورخر و خر وحشی را به کار برند. و مؤنث آن «عیرة» باشد. ج ، أعیار، عیار، عُیور، عُیورة. جج ، عیارات (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد)، مَعیوراء. مَعیوری ̍ اسم جمع آن است . (از اقرب الموارد).- امثا...