کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اعکی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
اعکی
لغتنامه دهخدا
اعکی . [ اَ کا ] (ع ص ) آنکه بن دمش درشت باشد. (منتهی الارب ). آنکه بن دمش سطبر و درشت باشد. (آنندراج ). حیوانی که بن دم آن بیمو و درشت باشد. (از اقرب الموارد). || درشت و سطبر هر دو پهلو. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). آنکه جنبین وی درشت ب...
-
واژههای همآوا
-
عاکی
لغتنامه دهخدا
عاکی . (ع ص ) مرده . (منتهی الارب )(آنندراج ). || کسی که قاووت فروشد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (اقرب الموارد). || آزمند قاووت . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). ج ، عُکاة.
-
جستوجو در متن
-
پهلو
لغتنامه دهخدا
پهلو. [ پ َ ] (اِ) هر دو طرف سینه و شکم . (غیاث ). راستا و چپای شکم مردم . (شرفنامه ٔ منیری ). جنب . حقو. صقلة. صقل . ضیف . معد.دث ّ. ملاط. فقر. کشح . صفح . (منتهی الارب ). جانحة. (دهار) (منتهی الارب ). نضفان . (منتهی الارب ) : فروریخت از دیده سیندخت...