کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اعور کلبی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
اعور کلبی
لغتنامه دهخدا
اعور کلبی . [ اَع ْ وَ رِ ک َ ] (اِخ ) حکیم بن عیاش . رجوع به عقدالفرید ج 5 ص 245 و 246 و حکیم بن عیاش شود.
-
واژههای مشابه
-
صالح اعور
لغتنامه دهخدا
صالح اعور. [ ل ِ ح ِ اَ وَ ] (اِخ ) رجوع به صالح بن مقاتل بن صالح ... شود.
-
اعور تغلبی
لغتنامه دهخدا
اعور تغلبی . [ اَع ْ وَ رِ ت َ ل َ ] (اِخ ) اعوربن بنان . رجوع به عقدالفرید ج 6 ص 227 شود.
-
اعور شنی
لغتنامه دهخدا
اعور شنی . [ اَع ْ وَ رِ ش َن ْ نی ] (اِخ ) وی از قبیله ٔ شن بود. رجوع به البیان و التبیین ج 1 ص 151 و 439 شود.
-
اعور عنبری
لغتنامه دهخدا
اعور عنبری . [ اَع ْ وَ رِ عَم ْ ب َ ] (اِخ ) اعوربن بشامة. رجوع به امتاع الاسماع ج 1 ص 435 شود.
-
اعور لیثی
لغتنامه دهخدا
اعور لیثی . [ اَع ْ وَ رِ ل َ ] (اِخ ) اعوربن لیثی . از یاران علی بن ابیطالب (ع ) بود که وقتی حضرت علی از جهان رفت وی به معاویه پیوست . (از شرح احوال و آثار رودکی ص 225).
-
زاذان فروخ اعور
لغتنامه دهخدا
زاذان فروخ اعور. [ ف َرْ رو خ ِ اَ وَ ] (اِخ ) یکی از مترجمین ایرانی است که در خدمت امویه بوده و کتابت دیوان را در عهد زیاد، عبداﷲبن زیاد و حجاج بن یوسف ثقفی بر عهده داشته است . یکی از فرزندان وی بنام بهرام بن مردانشاه بن زادان کاتب سلیمان [ حاکم اهو...
-
سدیدالدین اعور کرماج
لغتنامه دهخدا
سدیدالدین اعور کرماج . [ س َ دُدْ دی اَع ْ وَ رِ ک ِ ] (اِخ ) از اماجد شعراست . با اثیرالدین اخسیکتی معاصر بود و مهاجات فیمابین ایشان روی داده است . از جمله این رباعی را اثیرالدین بجهت وی فرموده :قلب تو ز نور معرفت عور چراست بینی تو بر روی تو چون کور...
-
جستوجو در متن
-
حکیم
لغتنامه دهخدا
حکیم . [ ح َ ] (اِخ ) ابن عیاش ، معروف به اعور کلبی . وی شاعری نیکو بود، و در دمشق به بنی امیه پیوست و در مزه سکونت جست آنگاه بکوفه منتقل گشت . میان وی و کمیت بن زید مفاخره بود. اسامه خال اعور معاویه را بیامد وی بدو گفت : برای خود منزلتی بگزین . او م...
-
ذوالجوشن
لغتنامه دهخدا
ذوالجوشن . [ ذُل ْ ج َ ش َ ] (اِخ ) اوس بن اعور از بنی معویةبن کلاب صحابی و شاعر است و وجه تسمیة آنکه وی نزد کسری انوشروان شد و آن شهریار او را جوشنی عطا فرمود و او نخستین کس است از عرب که جوشن در بر کرد. و سمعانی و دیگران نام او را شرحبیل ضبابی کلاب...
-
حسان
لغتنامه دهخدا
حسان . [ ح َس ْ سا ] (اِخ )ابن نمیربن عجل کلبی مکنی به ابوالندی و ملقب به عرقله ٔ اعور است که در 486 هَ . ق . متولد شد و در 567 هَ . ق . درگذشت . ساکن دمشق و ندیم صلاح الدین ایوبی بود. صلاح الدین باو وعده داده بود که پس از گرفتن مصر هزار دینار به او ...