کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اعوج پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
اعوج
/'a'vaj/
معنی
۱. کج؛ ناراست.
۲. بدخوی.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. کج، کژ، ناراست
۲. بداخلاق، بدخلق، بدخو ≠ راست
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
اعوج
واژگان مترادف و متضاد
۱. کج، کژ، ناراست ۲. بداخلاق، بدخلق، بدخو ≠ راست
-
اعوج
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] 'a'vaj ۱. کج؛ ناراست.۲. بدخوی.
-
اعوج
فرهنگ فارسی معین
(اَ وَ) [ ع . ] (ص .) 1 - کج ، ناراست . 2 - بدخوی .
-
اعوج
لغتنامه دهخدا
اعوج . [ اَع ْ وَ ] (اِخ ) (نهر...) نام نهری از انهار شام از عین دور به ... رجوع به قاموس الاعلام ترکی شود.
-
اعوج
لغتنامه دهخدا
اعوج . [ اَع ْ وَ ] (اِخ ) (نهر...) نام نهری از انهار فلسطین . رجوع به قاموس الاعلام ترکی شود.
-
اعوج
لغتنامه دهخدا
اعوج . [ اَع ْ وَ ] (اِخ ) معرفةً، اسبی است سابق مر بنی هلال را در جاهلیت اعوجیات منسوب است به وی و در میان عرب اسبی بشهرت وانبوهی نسل آن نبوده و در اصل ازآن ِ کنده بود و سلیم بن نصر آنرا از او گرفت ، سپس از طرف او یا از طرف بنی اکل المرار به بنی هلا...
-
اعوج
لغتنامه دهخدا
اعوج . [ اَع ْ وَ ] (ع ص ) بدخوی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). زشت خوی . مؤنث : عَوجاء. ج ، عوج . (از اقرب الموارد). || کج . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (مهذب الاسماء خطی ). سخت کج که کجی آن آشکار باشد. المائل البیّن العوج...
-
اعوج
دیکشنری عربی به فارسی
ناراست , کج , نادرست
-
واژههای مشابه
-
ابن اعوج
لغتنامه دهخدا
ابن اعوج . [اِ ن ُ اَ وَ ] (اِخ ) ابوالفوارس امیرحسن بن محمد حموی . از اعیان و اکابر شام . خاندان او از طرف سلاطین آل عثمان متولی مناصب سیاسی بوده اند. مولد ابن اعوج حماة. و او معروفترین ِ شعرای عصر خویش است . چند بار از دست سلاطین عثمانی بحکومت معره...
-
بنات اعوج
لغتنامه دهخدا
بنات اعوج . [ ب َ ت ُ اَ وَ ] (ع اِمرکب ) خیلی است منسوب به اعوج که فحل معروفی است .
-
جستوجو در متن
-
ناراست
دیکشنری فارسی به عربی
اعوج , خاطي
-
ابوالفوارس
لغتنامه دهخدا
ابوالفوارس . [ اَ بُل ْ ف َ رِ ] (اِخ ) ابن اعوج امیرحسن . رجوع به ابن اعوج ... شود.
-
عوج
لغتنامه دهخدا
عوج . (ع ص ، اِ) ج ِ أعوج . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رجوع به اعوج شود. || ج ِ عَوجاء. (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). رجوع به عوجاء شود.