کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اعوام پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
اعوام
/'a'vām/
معنی
= عام 'ām
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
اعوام
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ عام] [قدیمی] 'a'vām = عام 'ām
-
اعوام
لغتنامه دهخدا
اعوام . [ اَع ْ ] (ع اِ) ج ِ عام ، بمعنی سال . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). بمعنی سالها و این جمع عام است که بمعنی سال باشد. (از منتخب از غیاث اللغات ). ج ِ عام است . سالها. (آنندراج ). ج ِ عام ، بمعنی روز و سال .(از اقرب الموارد). ج ِ عام . (دهار)...
-
جستوجو در متن
-
عویم
لغتنامه دهخدا
عویم . [ ع ُ وَ ] (ع اِ) لقیته ذات العویم ؛ میان اعوام و چند سال با او برخورد کردم . (ازمنتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
عام
لغتنامه دهخدا
عام . (ع اِ) سال . ج ، اَعوام . (مهذب الاسماء) (اقرب الموارد)(غیاث اللغات ) (آنندراج ) (منتهی الارب ) : تا عام نام سال بود شهر نام ماه اقبال را نظر بسوی شهر و عام نیست .
-
متاجرت
لغتنامه دهخدا
متاجرت . [ م ُ ج َ رَ ] (ع مص ) متاجرة : چنین آورده اند که در شهور سالفه و اعوام ماضیه ، سه کس از دهاة عالم و کفاة بنی آدم بر سبیل مشارکت متاجرت می کردند. (سندبادنامه ص 293). و رجوع به متاجرة شود.
-
گرماوه بان
لغتنامه دهخدا
گرماوه بان . [ گ َ وَ / وِ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) گرمابه وان . حمامی : در مواضی ایام و سوالف دهورو اعوام در شهر قنوج گرماوه بانی بود معروف و مذکور به آلت و ثروت . (سندبادنامه ص 173). گرماوه بان متفحّص وار از شکاف در نظاره میکرد. (سندبادنامه ص 178).
-
واسطةالعقد
لغتنامه دهخدا
واسطةالعقد. [ س ِ طَ تُل ْ ع ِ ] (ع اِ مرکب ) واسطه ٔ عقد. واسطه ٔ قلاده . گوهر کلان و بیش قیمت که در وسط حقیقی همه گوهرهای گلوبند و حمائل باشد و آنچه به معنی امام تسبیح شهرت گرفته خطا است . (غیاث اللغات ). گوهر کلان میان گردن بند یا رشته : مرحبا نو ...
-
مواضی
لغتنامه دهخدا
مواضی . [ م َ ] (ع ص ، اِ) ج ِ ماضیة.- مواضی ایام ؛ گذشته های زمان . (از یادداشت مؤلف ) : در مواضی ایام و سوالف اعوام در اقلیم هندوستان پادشاهی بوده است . (سندبادنامه ص 31). آورده اند که در مواضی دهر و سوالف سنین و شهور... (سندبادنامه ص 218). در مو...
-
بطاح
لغتنامه دهخدا
بطاح .[ ب ِ ] ج ِ بَطِح . (منتهی الارب ). رجوع به بطح شود.- بطاح بُطَّح بطریق مبالغه است چنانکه اعوام عوم . (منتهی الارب ). || ج ِ بطحاء، بمعنی جوی در سنگلاخ . (از اقرب الموارد) (از معجم البلدان ). و رجوع به بطحاء شود.- قریش بطاح ؛ آنکه میان دو کوه...
-
مدروس گشتن
لغتنامه دهخدا
مدروس گشتن . [ م َ گ َ ت َ ] (مص مرکب ) فرسوده و کهنه شدن . متروک و بی رونق شدن . || مطموس و محو و ناپدید شدن . از بین رفتن : چه وقایع و حوادث به مرور شهور ایام و امتداد دهور و اعوام آن را مدروس و مطموس می گرداند. (رشیدی ). کسانی که شهرها و دیه ها و ...
-
منجح
لغتنامه دهخدا
منجح . [ م ُ ج ِ ] (ع ص ) فیروزمند. ج ، مناجیح ، مناجح . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || نجات بخش . نتیجه بخش . رهایی دهنده . رهاننده : آنگه ندامت و تأسف مربح و منجح نباشد. (سندبادنامه ص 79). تدبیر صالح و اندیشه ٔ م...
-
منطمس
لغتنامه دهخدا
منطمس . [ م ُ طَ م ِ ] (ع ص ) فرونشیننده و نیست و محوشونده . (غیاث ) (آنندراج ). پوشیده شده .محوشده . ناپدیدگشته و پاک شده و ازمیان رفته (چون خط و اثر و جز آن ). (یادداشت مرحوم دهخدا) : - منطمس شدن ؛ محو شدن . از میان رفتن . ناپدید شدن : کی شود دریا...
-
مرور
لغتنامه دهخدا
مرور. [ م ُ ] (ع مص ) گذشتن و رفتن . (از اقرب الموارد) (غیاث ). بگذشتن . (المصادر زوزنی ). بشدن . (تاج المصادر بیهقی ). بگذشتن و بشدن . (دهار). گذرکردن . مرور أزمنه ، مرور ایام ، مرور اعوام ، مرور ایام و لیالی ، مرور لیالی ، مرور زمان ، مرور شهور و ...
-
متساوی
لغتنامه دهخدا
متساوی . [ م ُ ت َ ] (ع ص ) باهم برابر شونده . (آنندراج ) (غیاث ) (از منتهی الارب ) (ازاقرب الموارد). برابر هم و مانند هم . (ناظم الاطباء). و رجوع به تساوی شود. || برابر و یکسان و متوازی و راست و درست . (ناظم الاطباء) : گر در گذشته حمل غنی بر فقیر بو...