کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اعلا م وصول نمودن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
ايصال
دیکشنری عربی به فارسی
رسيد , اعلا م وصول , دريافت , رسيد دادن , اعلا م وصول نمودن , وصول کردن , بزهکاران را تحويل گرفتن
-
receipt
دیکشنری انگلیسی به فارسی
اعلام وصول، دریافت، رسید، قبض، وصول کردن، رسید دادن، اعلام وصول نمودن، بزهکاران را تحویل گرفتن
-
receipts
دیکشنری انگلیسی به فارسی
رسید، دریافت، اعلام وصول، قبض، وصول کردن، رسید دادن، اعلام وصول نمودن، بزهکاران را تحویل گرفتن
-
receipting
دیکشنری انگلیسی به فارسی
رسیدگی، وصول کردن، رسید دادن، اعلام وصول نمودن، بزهکاران را تحویل گرفتن
-
receipted
دیکشنری انگلیسی به فارسی
دریافت کرد، وصول کردن، رسید دادن، اعلام وصول نمودن، بزهکاران را تحویل گرفتن
-
نرمی نمودن
فرهنگ فارسی معین
( ~. نُ دَ) (مص م .) 1 - خوش رفتاری کردن . 2 - بردباری نمودن .
-
اتهم
دیکشنری عربی به فارسی
متهم کردن , تهمت زدن , بدادگاه جلب کردن , احضار نمودن , عيب گرفتن از , عيب جويي کردن , ترديد کردن در , باز داشتن , مانع شدن , اعلا م جرم کردن , عليه کسي ادعا نامه تنظيم کردن , تعقيب قانوني کردن
-
تفریض
فرهنگ فارسی معین
(تَ) [ ع . ] (مص م .) 1 - واجب گردانیدن چیزی . 2 - جداجدا کردن . 3 - رخنه نمودن . 4 - آشکار نمودن .
-
مبازجة
لغتنامه دهخدا
مبازجة. [ م ُ زَ ج َ ] (ع مص ) فخر نمودن . مفاخرت نمودن . (ناظم الاطباء).
-
ارائه
فرهنگ فارسی معین
(اِ ئِ) [ ع . ارائة ] (مص م .) نمودن ، نشان دادن .
-
استهزاء
فرهنگ فارسی معین
(اِ تِ) [ ع . ] (مص م .) بر کسی خندیدن ، مسخره نمودن .
-
اکمال
فرهنگ فارسی معین
( اِ ) [ ع . ] (مص م .) کامل کردن ، تمام نمودن .
-
افشاء
فرهنگ فارسی معین
( اِ ) [ ع . ] (مص م .) آشکار کردن ، فاش نمودن .
-
تیغ نمودن
فرهنگ فارسی معین
(نِ دَ) (مص م .) تهدید کردن .
-
خلاب
فرهنگ فارسی معین
(خِ) [ ع . ] (مص م .) فریفتن ، مکر و حیله نمودن .