کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اعلال پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
اعلال
/'e'lāl/
معنی
۱. در صرف عربی، معتل کردن.
۲. [قدیمی] علیل کردن؛ بیمار کردن.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
اعلال
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] 'e'lāl ۱. در صرف عربی، معتل کردن.۲. [قدیمی] علیل کردن؛ بیمار کردن.
-
اعلال
فرهنگ فارسی معین
( اِ ) [ ع . ] (مص م .) بیمار کردن .
-
اعلال
لغتنامه دهخدا
اعلال . [ اَ ] (ع ص ، اِ) ج ِ عَل ّ، بمعنی آنکه با زنان بسیار دیدار کند و معانی دیگر. (از اقرب الموارد). رجوع به عل شود. || (اِ) ج ِ عِلَل . جج ِ عِلَّت . (اقرب الموارد) (المنجد). علت ها. بیماری ها : خدای تعالی فضل کرد و الم آن اَعلال به زوال رسید. (...
-
اعلال
لغتنامه دهخدا
اعلال . [ اِ ] (ع مص ) خداوند شتران دوبار آب خورده شدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). دوباره خوراندن قوم شتران خود را. (از اقرب الموارد). || دوباره آب خوردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). دوباره آب خورانیدن . (از اقرب الموار...
-
جستوجو در متن
-
آن
لغتنامه دهخدا
آن . [ نِن ْ ] (ع ص ) اعلال شده ٔ آنی . سخت گرم . || نزدیک . || بردبار.
-
اعاد
لغتنامه دهخدا
اعاد. [ اَ دِن ْ ] (ع اِ) اعلال شده ٔ اعادی . رجوع به اعادی شود.
-
ران
لغتنامه دهخدا
ران . [ نِن ْ ] (ع ص ) اعلال شده ٔ رانی : رجل ران ؛ مرد پیوسته نگرنده بسوی چیزی . (منتهی الارب ).
-
راع
لغتنامه دهخدا
راع . [ عِن ْ ] (ع ص ، اِ) راعی . این کلمه اعلال شده ٔ راعی است . رجوع به راعی در همین لغت نامه شود.
-
معل
لغتنامه دهخدا
معل . [ م ُ ع َل ل ] (ع ص ) بیمار. (آنندراج )(ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). و رجوع به اعلال شود.
-
رانی
لغتنامه دهخدا
رانی . (ع ص ) ران . نعت فاعلی از ریشه ٔ «رنو» و اعلال شده ٔ آن «ران » می باشد. شخص پیوسته نگرنده بسوی چیزی . (ناظم الاطباء). و رجوع به ران [ نِن ْ ] شود.
-
راو
لغتنامه دهخدا
راو. [ وِن ْ ] (ع ص ) راوی . اعلال شده ٔراوی و اسم فاعل از ریشه «روی ». روایت کننده . ج ، راوون و رُواة. (از اقرب الموارد). رجوع به راوی شود.
-
راهی
لغتنامه دهخدا
راهی . (ع ص ) اسم فاعل از ریشه ٔ «رهو» که به اعلال «راه » میشود. فراخ . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ). و رجوع به راه در همین لغت نامه شود.
-
اعتاء
لغتنامه دهخدا
اعتاء. [ اَ ] (ع ص ، اِ) ج ِ عُتُوّ. سرکشان . (آنندراج ) (از لطائف از غیاث اللغات ). ج ِ عَتی ّ (اعلال شده ٔ عتوی بر وزن فعول ) بمعنی فرومایه ٔ تباه کارسرکش . (از منتهی الارب ). ج ِ عَتی ّ. (ناظم الاطباء).
-
اوصاب
لغتنامه دهخدا
اوصاب . [ اَ ] (ع اِ) ج ِ وَصَب . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). بیماریها و امراض : ما نیز در اقسام اسقام و نوائب اوصاب و شوائب اعلال بر امید اقامت و ایلال مغرور و مسرورمیباشیم . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ). رجوع به وصب شود.