کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اعزل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
اعزل
/'a'zal/
معنی
۱. ریگ.
۲. تودۀ جداگانه.
۳. (صفت) ویژگی ابر بیباران.
۴. (صفت) مرد بیسلاح.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
اعزل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] 'a'zal ۱. ریگ.۲. تودۀ جداگانه.۳. (صفت) ویژگی ابر بیباران.۴. (صفت) مرد بیسلاح.
-
اعزل
فرهنگ فارسی معین
(اَ زَ) [ ع . ] (ص .) 1 - ابر بی باران . 2 - مرد بی سلاح .
-
اعزل
لغتنامه دهخدا
اعزل . [ اَ زَ ] (اِخ ) نام آبی است در وادیی از دیار بنی کلب . (از معجم البلدان ):لمن الدیار کأنها لم تحلل بین الکناس و بین طلح الاعزل . جریر (از معجم البلدان ).و برای تفصیل بیشتر به همان کتاب رجوع شود.
-
اعزل
لغتنامه دهخدا
اعزل . [ اَ زَ ] (ع ص ) ریگ توده ٔ جداگانه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). ریگ زار تنهای جدامانده . (از اقرب الموارد). || ستور کج دنب ، عادةً نه خلقةً و آن عیب است . (منتهی الارب ). ستور کج دنب که از روی عادت باشد نه خلقت و آن عیب است . (...
-
اعزل
دیکشنری عربی به فارسی
جداکردن , رسواکردن , قطع همکاري وشرکت , جدا کردن , مجزا کردن , روپوش دار کردن , با عايق مجزا کردن , بصورت جزيره دراوردن , سوا کردن , در قرنطينه نگاهداشتن , تنها گذاردن , منفرد کردن , عايق دار کردن
-
واژههای مشابه
-
Spica
سِماک اعزل
واژههای مصوّب فرهنگستان
[نجوم] پرنورترین ستارۀ صورت فلکی منطقهالبروجی سنبله از قدر 1
-
واژههای همآوا
-
عاذل
لغتنامه دهخدا
عاذل . [ ذِ ] (ع ص )ملامت کننده . ج ، عَذَله ، عُذّال ، عاذِلات ، عَواذل . (منتهی الارب ) (مهذب الاسماء) (غیاث اللغات ) : مرا گفت ای ستمکاره بجانم به کام حاسدم کردی و عاذل . منوچهری .|| (اِ) رگ خون استحاضه که از آن خون سیلان پیدا میکند. (منتهی الارب ...
-
عاظل
لغتنامه دهخدا
عاظل . [ ظِ ] (ع ص ) جراد عاظل ؛ ملخ دو سه بر هم نشسته . (منتهی الارب ) (آنندراج ).
-
عاذل
فرهنگ فارسی معین
(ذِ) [ ع . ] (اِفا.) سرزنش کننده ، ملامت - کننده .
-
عاذل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] [قدیمی] 'āzel ملامتکننده؛ نکوهشکننده؛ سرزنشکننده؛ ملامتگر.
-
جستوجو در متن
-
عزل
لغتنامه دهخدا
عزل . [ ع ُزْ زَ ] (ع ص ، اِ) ج ِ أعزل . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به اعزل شود.
-
عزلان
لغتنامه دهخدا
عزلان . [ ع ُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ أعزل . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به اعزل شود.