کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اعجاب کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
اعجاب کردن
لغتنامه دهخدا
اعجاب کردن . [ اِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) تکبر کردن . فضیلت نهادن خود را : آن که صد فضل فزون دارد هرگز بیکی خویشتن را نستوده ست و نکرده ست اعجاب . فرخی .رجوع به اعجاب شود.
-
واژههای مشابه
-
اعجاب آور
فرهنگ واژههای سره
شگفت انگیز
-
اعجاب انگیز
فرهنگ واژههای سره
شگفت انگیز
-
جستوجو در متن
-
espying
دیکشنری انگلیسی به فارسی
اعجاب انگیز، جاسوس بودن، جاسوسی کردن، بازرسی کردن، تشخیص دادن، دیده بانی کردن
-
تحسین
واژگان مترادف و متضاد
۱. آفرینخوانی، تعریف، تمجید، ثنا، ستایش، مدح، مدیحه ۲. آفرین، مرحبا ۳. اعجاب ۴. آفرین گفتن ۵. ستایش کردن، ستودن ۶. نیک شمردن ≠ تنقید، انتقاد، تفبیح
-
آه و واه
لغتنامه دهخدا
آه و واه . [ هَُ ] (اِ مرکب ، ازاتباع ) اسم صوت علامت اعجاب و تحسین و بدیع شمردن .- آه و واه کردن ؛در تداول زنان ، چشم زخم و عین الکمال رسانیدن با گفتن آه و واه .
-
قیامت کردن
لغتنامه دهخدا
قیامت کردن . [ م َ ک َ دَ ](مص مرکب ) کنایه از کارهای عجیب کردن و کارهای اعجاب انگیختن . (برهان ) (آنندراج ). زیاده از طاقت در کاری کمال نمودن . (آنندراج ). هنگامه کردن . غوغا کردن . آشوب کردن . کاری سخت خوب یا سخت بد کردن : قیامت میکنی سعدی بدین شیر...
-
غطرسة
لغتنامه دهخدا
غطرسة. [ غ َ رَ س َ ] (ع مص ) فضیلت نهادن بر خود. (منتهی الارب ) (آنندراج ). اعجاب . (اقرب الموارد). دست درازی نمودن بر اقران . (منتهی الارب )(آنندراج ) (اقرب الموارد). || بزرگ منشی کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). تکبر. (اقرب الموارد). || خشمناک سا...
-
تبلتع
لغتنامه دهخدا
تبلتع. [ ت َ ب َ ت ُ ] (ع مص ) گشاده شدن در سخن است که گویا دشنام و بد میگوید در سخن یا آن کسی که پیچیده است زبان او. (شرح قاموس ) (از اقرب الموارد) (قطر المحیط). || دعوی زیرکی کردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || خود پسندیدن . اعجاب بنفس . (ذیل ...
-
منتر
لغتنامه دهخدا
منتر. [ م َ ت َ ] (اِ) مأخوذ از سنسکریت ، کلام و آواز مؤثر. (ناظم الاطباء). || مأخوذ از اوستائی منثره ، به معنی کلام مقدس ، دعا. دعا و وردی که شخص را قادر به تصرف در اشیا و اشخاص می سازد. افسون . (از فرهنگ فارسی معین ).- انتر و منتر ؛ معطل و حیران...
-
چشم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: čašm] če(a)šm ۱. (زیستشناسی) عضو حسی و بینایی بدن انسان و حیوان.۲. [مجاز] نظر؛ نگاه اجمالی: چشمم به او افتاد.۳. [مجاز] انتظار؛ توقع: ◻︎ گر از دوست چشمت بر احسان اوست / تو در بند خویشی نه در بند دوست (سعدی۳: ۳۹۲).۴. [عامیانه، مجاز] = &l...
-
عبرت
لغتنامه دهخدا
عبرت . [ ع ِ رَ ] (ع مص ) عبرة. پند گرفتن . (غیاث اللغات ) (از صراح ) (ناظم الاطباء). عبرة : سه بیت شعر یاد داشتم از آن ابوالعتاهیه ... که اندر آن عبرتهاست . (تاریخ بیهقی ص 238).خاقانیا به عبرت ناپاکی فلک بر خاک آن شهنشه کشور گذشتنی است . خاقانی . ||...
-
خوش آمدن
لغتنامه دهخدا
خوش آمدن . [ خوَش ْ / خُش ْ م َ ] (مص مرکب ) مطبوع آمدن . مورد پسند قرار گرفتن . نیکو آمدن . مورد پذیرش آمدن . ملایم طبع قرار گرفتن . مایه ٔ لذت بردن شدن : ستایش خوش آید همه خلق راولی سست باشند گاه کرم . ابوشکور (از صحاح الفرس ).بخندید گرسیوز نامجوی ...