کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اعتناق پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
اعتناق
/'e'tenāq/
معنی
۱. دست به گردن یکدیگر انداختن.
۲. به گردن گرفتن چیزی.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
اعتناق
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] 'e'tenāq ۱. دست به گردن یکدیگر انداختن.۲. به گردن گرفتن چیزی.
-
اعتناق
فرهنگ فارسی معین
(اِ تِ) [ ع . ] 1 - (مص م .)دست به گردن یکدیگر انداختن . 2 - امری را به گردن گرفتن . 3 - (اِمص .) نوازش .
-
اعتناق
لغتنامه دهخدا
اعتناق . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) دست به گردن یکدیگر زدن در حرب و جز آن . (منتهی الارب ). دست به گردن همدیگر زدن در حرب و جز آن .(آنندراج ). دست به گردن یکدیگر زدن در جنگ و جز آن .(ناظم الاطباء). دست به گردن یکدیگر را گرفتن . (المصادر زوزنی ). دست به گردن ...
-
جستوجو در متن
-
هم آغوشی
لغتنامه دهخدا
هم آغوشی . [ هََ ] (حامص مرکب ) همخوابی .هم آغوش شدن . اعتناق . معانقه . (یادداشتهای مؤلف ).
-
افتحام
لغتنامه دهخدا
افتحام . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) شراب شبانگاهی خوردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). شراب شبانگاهی نوشیدن . (ناظم الاطباء). || اعتناق . (از اقرب الموارد).
-
اصطحاب
لغتنامه دهخدا
اصطحاب . [ اِ طِ ] (ع مص ) اصطحاب قوم ؛ با یکدیگر مصاحبت کردن . (از اقرب الموارد) (قطر المحیط).یار و مصاحب یکدیگر شدن . (منتهی الارب ). با همدیگر صحبت داشتن . (آنندراج ). با یکدیگر صحبت کردن . (تاج المصادر بیهقی ). همدیگر را یار و مصاحب شدن . (ناظم ا...
-
خور
لغتنامه دهخدا
خور. [ خ َ وَ ](ع ص ) ضعیف . سست . ناتوان . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ) : و امراء از صادرات افعال او چون لین و خور و ضعف و سدر مشاهده می کردند. (جهانگشای جوینی ). || (اِمص ) سستی : نطاق او از اعتناق آن منصب تنگ آمد و ضعف منت و خو...
-
لبس
لغتنامه دهخدا
لبس . [ ل ِ ] (ع اِ) جامه . پوشش . (منتهی الارب ). پوشاک . لباس : نه لبسی نکو و نه مال و نه جاه پس این غنجه کردن ز بهر چراست . خفاف .به دست شرع لبس طبع میدر گر خردمندی به آب عقل حیض نفس میشوی ار مسلمانی . خاقانی .چو طاوست چه باید لبس اگر باز هوا گیری...
-
اصطباح
لغتنامه دهخدا
اصطباح . [ اِطِ ] (ع مص ) صبوحی کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). صبوح آشامیدن . (از قطر المحیط). صبوح نوشیدن . حریری گوید: و هل یجوز اصطباحی من معتقة. (ازاقرب الموارد). شراب بامداد خوردن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). صبوحی برگرفتن ...
-
رهبانیة
لغتنامه دهخدا
رهبانیة. [ رُ نی ی َ ] (ع اِمص ) رهبانیت . طریقه ٔ راهب . گوشه نشینی . (یادداشت مؤلف ). و آن عبارت است از برآوردن تخمها جهت دفع شهوت و نخوردن گوشت و پوشیدن پلاس و لباسهای خشن و رو پنهان کردن از مردم و گوشه نشینی و خود را در زنجیر بستن و ترک دنیا و ه...
-
ششتر
لغتنامه دهخدا
ششتر. [ ش ُ ت َ ] (اِخ ) نام شهری در خوزستان . (ناظم الاطباء). شوشتر. تستر. (یادداشت مؤلف ) : زمین از نقش گوناگون چون دیبای ششتر شدهزارآوای مست اینک به شغل خویشتن در شد. فرخی .دیبا همی بدیع برون آری اندر ضمیر تست مگر ششتر. ناصرخسرو.نام رئیس عالم عاد...
-
التزام
لغتنامه دهخدا
التزام . [ اِ ت ِ] (ع مص ) دست بگردن زدن و در بر گرفتن . (منتهی الارب ). در بر گرفتن . (تاج المصادر بیهقی ) (مصادر زوزنی ).اعتناق . (اقرب الموارد). || ملازم شدن چیزی را. (منتهی الارب ). بر خود لازم گرفتن کاری را. (غیاث اللغات ). ملتزم شدن . (تاج المص...
-
حبیب
لغتنامه دهخدا
حبیب . [ ح َ ] (اِخ ) ابن احمد الاندلسی . او راست :ودعتنی بزفرة و اعتناق ثم نادت متی یکون التلاقی و تصدّت فاشرق الصبح منهابین تلک الجیوب و الاطواق یا سقیم الجفون من غیر سقم بین عینیک مصرع العشاق ان یوم الفراق افظع یوم لیتنی مت قبل یوم الفراق .و او را...
-
نکوهیدن
لغتنامه دهخدا
نکوهیدن . [ ن ِ دَ ] (مص ) سرزنش کردن . (غیاث اللغات ) (از برهان قاطع) (از معیار جمالی ) (ناظم الاطباء). ملامت کردن . (غیاث اللغات ) (ناظم الاطباء). نکوهش . (جهانگیری ). مذمت نمودن . عیب گفتن . (برهان قاطع) (از ناظم الاطباء). بدگوئی کردن . (فرهنگ خطی...