کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اعتضاد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
اعتضاد
/'e'tezād/
معنی
یاری کردن؛ مدد کردن.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
اعتضاد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] 'e'tezād یاری کردن؛ مدد کردن.
-
اعتضاد
فرهنگ فارسی معین
(اِ تِ) [ ع . ] (مص م .)1 - یاری کردن . 2 - بازوی کسی را گرفتن .
-
اعتضاد
لغتنامه دهخدا
اعتضاد.[ اِ ت ِ ] (ع مص ) ببازو داشتن کسی را. (منتهی الارب )(ناظم الاطباء). یقال : اعتضدته اعتضاداً؛ یعنی ببازوداشتم او را. (منتهی الارب ). چیزی را در بازو کردن . (تاج المصادر بیهقی ). در بازو داشتن چیزی را. (از اقرب الموارد). || یاری خواستن از کسی ....
-
واژههای مشابه
-
اعتضاد جستن
لغتنامه دهخدا
اعتضاد جستن . [ اِ ت ِ ج ُ ت َ ] (مص مرکب ) کمک خواستن . یاری طلبیدن . استعانت جستن : به اهتمام دولت و حمایت عزت سلطان اعتضاد و استناد جست . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 233). نصر پیش او رفت و بمرافقت او اعتضاد جست و او رابر قصد وی تحریص داد. (ترجمه ٔ تاری...
-
جستوجو در متن
-
معتضد
لغتنامه دهخدا
معتضد. [ م ُ ت َ ض ِ ] (ع ص ) دادخواه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || یاری گیرنده . (غیاث ) (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به اعتضاد شود.
-
اهلاک
لغتنامه دهخدا
اهلاک . [اِ ] (ع مص ) هلاک کردن . (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی ) (تاج المصادر بیهقی ). میرانیدن و هلاک کردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). نیست کردن . تباه کردن . تدمیر. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : بدین اعتداد و اعتضاد در اهلاک و اعدام من کوشد....
-
ملجا
لغتنامه دهخدا
ملجا. [ م َ ] (ع اِ) مأخوذ از تازی ، مَلجَاء.پناهگاه و جای پناه و مأمن و جای امن و پشت و پناه و جای استراحت و آسایش . (ناظم الاطباء) : روزی است ازآن پس که در آن روز نیابندخلق از حکم عدل نه ملجا و نه منجا. ناصرخسرو.جاودان زی تو که ایمن بود از نکبت چ...
-
پشتوان
لغتنامه دهخدا
پشتوان . [ پ ُ ] (اِ مرکب ) بمعنی پشتیبان باشد و آن چوبی است که بجهت استحکام دیوار یکسر آنرا بدیوار و سر دیگر آنرا بر زمین نصب کنند... (برهان قاطع). پشتیوان . پشتبان . شمع (اصطلاح بنائی ). هر بنائی که برای استحکام بنائی دیگر، بدو پیوندند چنانکه برای ...
-
اعتداد
لغتنامه دهخدا
اعتداد. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) بشمار آوردن . (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (تاج المصادر بیهقی ). با شمار آوردن . (مقدمه ٔ لغت میرسیدشریف جرجانی ص 5). بشمار آوردن . (المصادر زوزنی ) (ترجمان القرآن عادل بن علی ). بشمار آوردن . (ناظم الاطباء).- د...
-
استناد
لغتنامه دهخدا
استناد. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) پشت به چیزی واگذاشتن . (زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). پشت بچیزی بازدادن . پشت بازنهادن بسوی چیزی . (منتهی الارب ). پشت دادن . || پناه وا (با، به ) کسی دادن . (زوزنی ). پناه به کسی بردن . پناه با کسی دادن . (تاج المصادر بیهق...
-
حسن
لغتنامه دهخدا
حسن . [ ح َ س َ ] (ع اِ) (حدیث ...) در اصطلاح علم درایت نوعی از احادیث به این لقب شناخته شود. آملی گوید: و حسن آن است که در اسناد آن تهمتی نباشد،و شاذ نبود... و بعضی از متأخران گفتند: حسن آن است که در او ضعفی غیرمحتمل نباشد. و صلاحیت آن داشته باشد ک...
-
اندرون
لغتنامه دهخدا
اندرون . [ اَ دَ ] (حرف اضافه ) به معنی اندر که ترجمه ٔ «فی » است . (آنندراج ). در. دراین حال . بعد از مدخول «به » می آید و آنرا تفسیر میکند مانند بخاک اندرون [ = اندر(در) خاک ] : به آتش درون بر مثال سمندربه آب اندرون برمثال نهنگان . رودکی .شو بدان ک...
-
ذوالقدر
لغتنامه دهخدا
ذوالقدر. [ ] (اِخ ) (علاءالدوله ) «گفتار در بیان جشن فرمودن شاه گیتی فروز در روز نوروز و توجه نمودن جهة دفع شر علاءالدوله ذوالقدر به مساعدت بخت فیروز».... پادشاه آفاق [ شاه اسماعیل ] ازیورت قشلاق بیرون خرامیده در مرغزاری که عذوبت آبش خاصیت چشمه ٔ تسن...