کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اعتراض دسته جمعی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
اعتراض دسته جمعی
دیکشنری فارسی به عربی
اِحْتِجاجٌ جَماعي
-
واژههای مشابه
-
election contest
اعتراض انتخاباتی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم سیاسی و روابط بینالملل] اعتراض فرد یا افراد بازندۀ انتخابات به نتیجۀ اعلامشده یا روند برگزاری انتخابات و تقاضای رسیدگی به آن
-
قابل اعتراض
لغتنامه دهخدا
قابل اعتراض . [ ب ِل ِ اِ ت ِ ] (ص مرکب ) اعتراض پذیر. || (اصطلاح حقوق ) حکمی که بتوان بدان اعتراض کرد. هر حکمی که غیاباً از دادگاه بخش یا شهرستان صادر شده باشد. احکام و قرارهائی که غیاباً صادر شده باشند در مدت معین قابل اعتراض است . رجوع به قانون آئ...
-
اعتراض اصلی
لغتنامه دهخدا
اعتراض اصلی . [ اِ ت ِ ض ِ اَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) مقابل اعتراض عارضی و اعتراض طاری ؛ اعتراض که مستقیم وبدون واسطه انجام گیرد. اعتراضی که به اصالت و بذات روی دهد. و در اصطلاح حقوقی ، عبارت است از اعتراضی که شخص ثالث برای ممانعت از اخلالی که حکم ...
-
اعتراض طاری
لغتنامه دهخدا
اعتراض طاری . [ اِ ت ِ ض ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) اصطلاح حقوقی است و آن اعتراض یکی از دو طرف (دعوا) است بحکم یا قراری که سابقاً در یک دادگاه صادر شده و در اثناء دادرسی طرف دیگر برای اثبات مدعای خود آن حکم یا قرار را ابراز نموده و این اعتراض بدون ا...
-
اعتراض کردن
لغتنامه دهخدا
اعتراض کردن . [ اِ ت ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) عیب کسی کردن . و انگشت به چیزی نهادن و گذاشتن و انگشت به در چیزی کردن و حجت گرفتن و حرف در کار کسی کردن و ناخن زدن و ناخن یکدیگر زدن و ناخن بهم زدن از مترادفات آن باشد. (آنندراج ). انگشت بر چیزی نهادن و گذاش...
-
اعتراض آمیز
لغتنامه دهخدا
اعتراض آمیز. [ اِ ت ِ ] (ن مف مرکب ) آنچه از آن اعتراض و خرده گیری فهمیده شود و عملی یا سخنی که بمنظور خرده گیری و انتقاد صورت پذیرد.
-
قابل اعتراض
دیکشنری فارسی به عربی
من غير المحتمل
-
اعتراض کردن
دیکشنری فارسی به عربی
احتجاج , انفجر , اهتمام , ماعدا , نعيق
-
اعتراض پذیر
دیکشنری فارسی به عربی
قابل للنقاش
-
اعتراض آمیز
دیکشنری فارسی به عربی
الإحتجاجي
-
اعتراض گروهی
دیکشنری فارسی به عربی
اِحْتِجاجٌ جَماعي
-
اعتراض رسمی
دیکشنری فارسی به عربی
اِحْتِجاجٌ رَسْمي
-
cyberpicketing
اعتراض رایانهای
واژههای مصوّب فرهنگستان
[رایانه و فنّاوری اطلاعات] استفاده از اینترنت برای اعتراض به دستمزد و شرایط کار و محصولات نامطلوب و سیاستهای زیستمحیطی یک سازمان