کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اعتجان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
اعتجان
لغتنامه دهخدا
اعتجان . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) خمیر کردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). خمیر کردن آرد. (از اقرب الموارد). آرد سرشتن . (تاج المصادر بیهقی ). سرشتن آرد و مثل آن . || خمیر گرفتن و ساختن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). خمیر گرفتن . (از اقرب الموارد).
-
جستوجو در متن
-
معتجن
لغتنامه دهخدا
معتجن . [ م ُ ت َ ج َ ] (ع ص ) خمیرکرده . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) (از منتهی الارب ). و رجوع به اعتجان شود.
-
معتجن
لغتنامه دهخدا
معتجن . [ م ُ ت َ ج ِ ] (ع ص ) خمیرکننده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ). و رجوع به اعتجان شود.
-
خمیر گرفتن
لغتنامه دهخدا
خمیر گرفتن . [ خ َ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) خمیر ساختن . خمیر درست کردن . اعتجان . (از منتهی الارب ). ورزانیدن خمیر تا برای کنده گرفتن مهیا شود. (یادداشت بخط مؤلف ).