کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اعتبار یافتن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
اعتبار یافتن
لغتنامه دهخدا
اعتبار یافتن . [ اِ ت ِ ت َ ] (مص مرکب ) ارزش یافتن . قدر و منزلت پیدا کردن : حریم گلشن کویت نشد نشیمن مانیافتیم دریغ اعتبار خار و خسی .اوجی نطنزی (از ارمغان آصفی ).
-
واژههای مشابه
-
بی اعتبار
فرهنگ واژههای سره
بی ارزش
-
فاقد اعتبار
فرهنگ واژههای سره
بی ارزش
-
accreditation
تأیید اعتبار
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی مخابرات] فرایندی برای گواهی صلاحیت و اصالت و قابلیت اطمینان
-
accreditation disapproval
رد اعتبار
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی مخابرات] در مورد سامانهای اِعمال میشود که فاقد الزامات امنیتیِ مندرج در طرح امنیت است؛ چنین سامانهای اگر در حال راهاندازی باشد، برای آغاز بهرهبرداری تأیید نمیشود و اگر در حال بهرهبرداری باشد، بهرهبرداری از آن متوقف میشود
-
اعتبار کردن
فرهنگ فارسی معین
( ~. کَ دَ) [ ع - فا. ] (مص ل .) 1 - اعتماد کردن . 2 - عبرت گرفتن .
-
اعتبار بخشیدن
لغتنامه دهخدا
اعتبار بخشیدن . [ اِ ت ِ ب َ دَ ] (مص مرکب ) ارزش و ارج دادن . قدر و احترام بکسی اعطا کردن : بسنگی بخشد آنسان اعتباری که بر تاجش نشاند تاجداری .وحشی بافقی (از ارمغان آصفی ).
-
اعتبار برخاستن
لغتنامه دهخدا
اعتبار برخاستن . [ اِ ت ِ ب َ ت َ ] (مص مرکب ) ارزش و قدر و مرتبه از میان رفتن : اعتبار از میان چو برخیزدبیضه ٔ مور مهره ٔ مار است .صائب اصفهانی (از ارمغان آصفی ).
-
اعتبار بردن
لغتنامه دهخدا
اعتبار بردن . [ اِ ت ِ ب ُ دَ ] (مص مرکب ) ارزش و قدر چیزی را پایمال کردن . بی اعتبار ساختن : صورت پرستی از خلق برد اعتبار معنی هرچند کعبه سنگ است تسکین برهمن کو.بیدل عظیم آبادی (از ارمغان آصفی ).
-
اعتبار داشتن
لغتنامه دهخدا
اعتبار داشتن . [ اِ ت ِ ت َ ] (مص مرکب ) ارج و ارزش داشتن . بااحترام بودن : عارضت مستغنی از خال است در اظهار حسن پیش دانا خط زیاد از مهر دارد اعتبار.اثر شیرازی (از ارمغان آصفی ).
-
اعتبار رفتن
لغتنامه دهخدا
اعتبار رفتن . [ اِ ت ِ رَ ت َ ] (مص مرکب ) ارزش و ارج چیزی ازبین رفتن و بها و رونق چیزی نابود شدن : ز رنگ گریه ٔ من رفت اعتبار بهارفکند لاله و اشکم گره بکار بهار.مفید بلخی (از ارمغان آصفی ).
-
اعتبار شکستن
لغتنامه دهخدا
اعتبار شکستن . [ اِ ت ِ ش ِ ک َ ت َ ] (مص مرکب ) رونق چیزی را از بین بردن . بی ارزش ساختن : آن نکهت از کجاست نفسهای تیره راتا اعتبار نافه ٔتاتار بشکند.حزین اصفهانی (از ارمغان آصفی ).
-
اعتبار عقلی
لغتنامه دهخدا
اعتبار عقلی . [ اِ ت ِ رِع َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) لحاظ عقلی . تصور عقل .
-
اعتبار کردن
لغتنامه دهخدا
اعتبار کردن . [ اِ ت ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) اعتماد و اطمینان کردن . چیزی را تکیه گاه ساختن : به یک دل بوده محتاج آن خم زلف از پریشانی من از اول به این طرار کردم اعتبار دل .اثر شیرازی (از ارمغان آصفی ).