کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اعتبار کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
اعتبار کردن
معنی
( ~. کَ دَ) [ ع - فا. ] (مص ل .) 1 - اعتماد کردن . 2 - عبرت گرفتن .
فرهنگ فارسی معین
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
اعتبار کردن
فرهنگ فارسی معین
( ~. کَ دَ) [ ع - فا. ] (مص ل .) 1 - اعتماد کردن . 2 - عبرت گرفتن .
-
اعتبار کردن
لغتنامه دهخدا
اعتبار کردن . [ اِ ت ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) اعتماد و اطمینان کردن . چیزی را تکیه گاه ساختن : به یک دل بوده محتاج آن خم زلف از پریشانی من از اول به این طرار کردم اعتبار دل .اثر شیرازی (از ارمغان آصفی ).
-
واژههای مشابه
-
بی اعتبار
فرهنگ واژههای سره
بی ارزش
-
فاقد اعتبار
فرهنگ واژههای سره
بی ارزش
-
accreditation
تأیید اعتبار
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی مخابرات] فرایندی برای گواهی صلاحیت و اصالت و قابلیت اطمینان
-
accreditation disapproval
رد اعتبار
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی مخابرات] در مورد سامانهای اِعمال میشود که فاقد الزامات امنیتیِ مندرج در طرح امنیت است؛ چنین سامانهای اگر در حال راهاندازی باشد، برای آغاز بهرهبرداری تأیید نمیشود و اگر در حال بهرهبرداری باشد، بهرهبرداری از آن متوقف میشود
-
اعتبار افتادن
لغتنامه دهخدا
اعتبار افتادن . [ اِ ت ِ اُ دَ ] (مص مرکب ) ارزش و ارج یافتن : از این مطلع که در تشبیه کلکش در خط آوردم بر ابنای زمانم تا قیامت اعتبار افتاد. بدر چاچی (از ارمغان آصفی ).رجوع به اعتبار شود.
-
اعتبار برخاستن
لغتنامه دهخدا
اعتبار برخاستن . [ اِ ت ِ ب َ ت َ ] (مص مرکب ) ارزش و قدر و مرتبه از میان رفتن : اعتبار از میان چو برخیزدبیضه ٔ مور مهره ٔ مار است .صائب اصفهانی (از ارمغان آصفی ).
-
اعتبار داشتن
لغتنامه دهخدا
اعتبار داشتن . [ اِ ت ِ ت َ ] (مص مرکب ) ارج و ارزش داشتن . بااحترام بودن : عارضت مستغنی از خال است در اظهار حسن پیش دانا خط زیاد از مهر دارد اعتبار.اثر شیرازی (از ارمغان آصفی ).
-
اعتبار رفتن
لغتنامه دهخدا
اعتبار رفتن . [ اِ ت ِ رَ ت َ ] (مص مرکب ) ارزش و ارج چیزی ازبین رفتن و بها و رونق چیزی نابود شدن : ز رنگ گریه ٔ من رفت اعتبار بهارفکند لاله و اشکم گره بکار بهار.مفید بلخی (از ارمغان آصفی ).
-
اعتبار شکستن
لغتنامه دهخدا
اعتبار شکستن . [ اِ ت ِ ش ِ ک َ ت َ ] (مص مرکب ) رونق چیزی را از بین بردن . بی ارزش ساختن : آن نکهت از کجاست نفسهای تیره راتا اعتبار نافه ٔتاتار بشکند.حزین اصفهانی (از ارمغان آصفی ).
-
اعتبار عقلی
لغتنامه دهخدا
اعتبار عقلی . [ اِ ت ِ رِع َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) لحاظ عقلی . تصور عقل .
-
اعتبار گرفتن
لغتنامه دهخدا
اعتبار گرفتن . [ اِ ت ِ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) پند گرفتن . عبرت گرفتن . از چیزی یا کسی اندرز و عبرت گرفتن : ملک بر پادشه قرار گرفت روزگار آخر اعتبار گرفت . انوری (دیوان ص 64).شگفتی نگه کن بکار جهان وزو گیر بر کار خویش اعتبار. ناصرخسرو.آنهمه رفتند و ...
-
اعتبار ماندن
لغتنامه دهخدا
اعتبار ماندن . [ اِ ت ِ دَ ] (مص مرکب ) پایدار بودن ارج و ارزش چیزی . باقی بودن اعتبار : ز بسکه داشتی ای گل همیشه خوار مرانماند پیش کسان هیچ اعتبار مرا.فغانی شیرازی (از ارمغان آصفی ).