کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اظهر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
اظهر
/'azhar/
معنی
ظاهرتر؛ آشکارتر.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
اظهر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] 'azhar ظاهرتر؛ آشکارتر.
-
اظهر
فرهنگ فارسی معین
(اَ هَ) [ ع . ] (ص تف .) ظاهرتر، آشکارتر. ؛~ من الشمس بسیار آشکار، کاملاً واضح .
-
اظهر
لغتنامه دهخدا
اظهر. [ اَ هََ ] (اِخ ) خطاط. میرخواند وی را در زمره ٔ خطاطان عصر تیموریان آورده و در خط خوش او را به ابن مقله و یاقوت همانند کرده است . رجوع به حبیب السیر ص 116 شود. نامش ظهیرالدین بوده و در رساله ٔ نمونه ٔ خطوط خوش کتابخانه ٔ سلطنتی ایران از وی یاد...
-
اظهر
لغتنامه دهخدا
اظهر. [ اَ هََ ] (اِخ ) نامش میرغلامعلی دهلوی و از شاعران هندوستان بود و در سال 1182 هَ . ق . در مرشدآباد درگذشت . او راست :نه مرا تو می شناسی ، نه ترا شناختم من بکدام آشنائی ، ز تو دردسر گرفتم . (از قاموس الاعلام ترکی ج 2 ص 995).و آغابزرگ طهرانی می ...
-
اظهر
لغتنامه دهخدا
اظهر. [ اَ هََ ] (اِخ )از شاعران هندوستان و نامش احمدخان بود. او راست :الهی در دلم انداز عشق بی محابا راکنم تا سیر چون فرهاد و مجنون کوه و صحرا را. (از قاموس الاعلام ترکی ).صاحب الذریعه می نویسد: شعر وی در گلشن (ص 26) آمده و صاحب قاموس الاعلام و سپس ...
-
اظهر
لغتنامه دهخدا
اظهر. [ اَ هََ ] (ع ن تف ) روشن تر و آشکارتر. (آنندراج ). آشکارتر و ظاهرتر. آشکارتر و نمایان تر. (ناظم الاطباء) : فضل تو ظاهر است بر همه کس کرم تو ز فضل تو اظهر. سوزنی .- علی الاظهر ؛ بنابر آنچه آشکارتر و پیداتراست .- و هوالاظهر ؛ و آن آشکارتر است . ...
-
اظهر
لغتنامه دهخدا
اظهر. [ اَ هَُ ] (ع اِ) ج ِظَهر، پشت . (آنندراج ) (اقرب الموارد) (متن اللغة).
-
اظهر
دیکشنری عربی به فارسی
ظاهرشدن , پديدار شدن , برخاستن , بلند شدن , رخ دادن , ناشي شدن , بوجود اوردن , برامدن , طلوع کردن , قيام کردن , طغيان کردن , بيرون امدن
-
واژههای همآوا
-
ازهر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] 'azhar ۱. روشن؛ درخشان.۲. درخشانتر.
-
ازهر
فرهنگ فارسی معین
(اَ هَ) [ ع . ] 1 - (ص تف .)روشن تر. 2 - (ص .) روشن ، درخشان . 3 - (اِ.) ماه . 4 - سفید رنگ .
-
ازهر
لغتنامه دهخدا
ازهر. [ اَ هََ ] (اِخ ) (جامع...) جامع مشهور مصر و آن نخستین مسجدی است که در قاهره تأسیس شده و قائد جوهر مولای المعزّ عبیدی به سال 359 هَ . ق . که طرح قاهره را ریخت بنیاد آنرا در روز شنبه ٔ سلخ جمادی الاولی آغاز کرد و در نهم رمضان سال 361 بپایان برد...
-
ازهر
لغتنامه دهخدا
ازهر. [ اَ هََ ] (اِخ ) ابن جمیل . ابن قتیبه ٔ دینوری در عیون الاخبار بنقل از احمدبن الخلیل از او روایت کند. رجوع بعیون الاخبار ج 2 ص 30 شود.
-
ازهر
لغتنامه دهخدا
ازهر. [ اَ هََ ] (اِخ ) ابن جوزی بوسایطی از او در باب عمربن عبدالعزیز روایت کند. (سیرة عمربن عبدالعزیز ص 153).
-
ازهر
لغتنامه دهخدا
ازهر. [ اَ هََ ] (اِخ ) ابن خمیصة. صحابیست و از ابی بکر صدیق روایت داردو ابن عبدالبر گوید: فی صحبته نظر. (تاج العروس ).