کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اظلم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
ذات حبیس
لغتنامه دهخدا
ذات حبیس . [ ت ُ ح َ ] (اِخ ) موضعی است به مکّه و بدانجاست کوه سیاه موسوم به اظلم . (المرصع).
-
اشداف
لغتنامه دهخدا
اشداف . [ اِ ] (ع مص ) تاریک شدن شب . (منتهی الارب ). اَشْدَف َ اللیل ُ؛ ارخی ستوره و اظلم . (اقرب الموارد).
-
قسو
لغتنامه دهخدا
قسو. [ ق َس ْوْ ] (ع مص ) سخت و درشت گردیدن . || ناسره گشتن . گویند: قسا الدرهم . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || تاریک شدن . گویند: قسا اللیل ؛ اظلم . (اقرب الموارد).
-
اغسام
لغتنامه دهخدا
اغسام . [ اِ ] (ع مص ) تاریک شدن شب . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). ظلمانی شدن شب : اغسم اللیل ؛ اظلم . (اقرب الموارد). اغساء. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء).
-
قساءة
لغتنامه دهخدا
ناسره گشتن . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ): قسی الدرهم ؛ ناسره گشت . (منتهی الارب ). || تاریک شدن . گویند: قسا اللیل ؛ اظلم .(اقرب الموارد). رجوع به قسو و قسوة و قساوه شود.قساءة. [ ق َ ءَ ] (ع مص ) سخت شدن و درشت گردیدن : قسا قلبه قسواً و قسوةً و قسا...
-
معبد
لغتنامه دهخدا
معبد. [ م َ ب َ] (اِخ ) ابن عصم بن النعمان التغلبی . وی اول کسی است که گفت : «هذه بتلک و البادی اظلم » و این سخن مثل سایر گردید. معبد، معاصر شرحبیل بن الحارث الکندی از ملوک کنده در ایام جاهلیت بود. (از اعلام زرکلی چ 2 جزء8 ص 177). و رجوع به تاریخ الخ...
-
اغباس
لغتنامه دهخدا
اغباس . [ اِ ] (ع مص ) تاریک شدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). تیره شدن شب : اغبس اللیل ؛ اظلم . (از اقرب الموارد). || تیره رنگ گردیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). خاکستری رنگ شدن :اغبس الشی ٔ؛ کان لونه الغبسة. (از اقرب الموارد).
-
غسم
لغتنامه دهخدا
غسم . [ غ َ س َ ] (ع اِ) سیاهی و آمیزش تاریکی . تاریکی شب . (منتهی الارب ) (آنندراج ). السواد و اختلاط الظلمة. (اقرب الموارد). به قول ابن سیدة مراد تاریکی شب است . (از تاج العروس ) || گَرد. (منتهی الارب ) (آنندراج ). هبوة. (اقرب الموارد). || تیرگی . ...
-
غسو
لغتنامه دهخدا
غسو. [ غ ُس ْ س ُوو ] (ع مص ) تاریک گردیدن شب . (منتهی الارب ) (آنندراج ). تاریک شدن شب . (مصادر زوزنی ). غسا اللیل غسواً بالفتح ، و فی الصحاح و المحکم غسا غُسُوّاً کسمو؛ اظلم . (تاج العروس ) . || غسا الشیخ ؛ نیک پیر شد. (منتهی الارب ) (آنندراج ): شی...
-
غطرشة
لغتنامه دهخدا
غطرشة. [ غ َ رَ ش َ ] (ع مص ) غطرشه ٔ لیل ؛ تاریک ساختن شب چشم کسی را. (از منتهی الارب ) (آنندراج ) . غطرش اللیل بصره : اظلم علیه ، فغطرش بصره ، لازم متعد. (اقرب الموارد). || تاریک شدن چشم کسی . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || به معنی تغطرش ؛ یع...
-
صائف
لغتنامه دهخدا
صائف . [ ءِ ] (اِخ ) ناحیتی از نواحی مدینه است . نصر گوید: موضعی است به حجاز نزدیک ذوطوی . در شعر معن بن اوس آمده است :فَفَدْفَدُ عبود فخبراءُ صائف فذوالحفر اقوی منهم ففدافده .و امیةبن ابی عائذ هذلی گوید : لمن الدیار بعلی فالاحراص فالسودتین فمجمع الا...
-
اغدار
لغتنامه دهخدا
اغدار. [ اِ ] (ع مص ) تاریک گردیدن شب . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).تاریک شدن شب : اغدر اللیل ؛ اظلم . (از اقرب الموارد). || سپس گذاشتن شتر و گوسفند را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). سبش گذاشتن شتر و گوسفند. (آنندراج ). بجا گذاشتن و رد ...
-
اغساء
لغتنامه دهخدا
اغساء. [ اِ ] (ع مص ) پوشانیدن کسی را شب تاریکی خود. (آنندراج ) (منتهی الارب ). پوشانیدن شب تاریکی خود را بر کسی . (ناظم الاطباء). پوشانیدن شب با تاریکی خود کسی را: اغساه اللیل ؛ البسه ظلامه . (از اقرب الموارد) (آنندراج ) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء...
-
اعق
لغتنامه دهخدا
اعق . [ اَ ع َق ق ] (ع ن تف ) عاق تر. بعوق تر. نافرمانتر. (یادداشت بخط مؤلف ). یقال : فلان اعق و احوب . (از تاج العروس ذیل حوب ): فانت طلاق و الطلاق عزیمة ثلاث و من یخرق اعق و اظلم .- امثال : اعق من ذبیه . (یادداشت بخط مؤلف ).اعق من ضب . (المزهر...
-
حبیس
لغتنامه دهخدا
حبیس . [ ح َ ] (اِخ ) موضعی به رقه است . و قبور عده ای از شهداء صفین در آنجاست . راعی گوید : فلاتصرمی حبل الدهیم جریرةبترک موالیها الادانین ضیعاًیسوقّها ترعیة ذوعبائةبما بین نقب فالحبیس فأفرعا. (معجم البلدان ) (قاموس الاعلام ترکی ).و ذات حبیس ، موضع...