کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اظفار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای همآوا
-
اضفار
لغتنامه دهخدا
اضفار. [ اَ ] (ع اِ) ج ِ ضَفْر، بمعنی پالان بند. (از اقرب الموارد).
-
جستوجو در متن
-
اظفارة
لغتنامه دهخدا
اظفارة. [ اَ رَ ](ع اِ) برخی بر خلاف قیاس اظفارة را یکی اَظفار دانسته اند. رجوع به اَظفار بمعنی نوعی از بوی خوش شود.
-
ظفر
فرهنگ فارسی معین
(ظُ فُ) [ ع . ] (اِ.) ناخن ، ج . اظفار.
-
اظافیر
فرهنگ فارسی معین
( اَ ) [ ع . ] ( اِ.)جِ اظفار، ججِ ظُفُر؛ ناخن ها، چنگال ها.
-
پیروزی بخشیدن
لغتنامه دهخدا
پیروزی بخشیدن . [ ب َ دَ ] (مص مرکب ) اظفار. تظفیر. پیروزی دادن .
-
پیروزی دادن
لغتنامه دهخدا
پیروزی دادن . [ دَ] (مص مرکب ) اظفار. تظفیر. مظفر ساختن . ظفر دادن .
-
اطفار
لغتنامه دهخدا
اطفار. [ اِطْ طِ ] (ع مص ) فروبردن و درآویختن ناخن در چیزی ، یا اِظِّفار است . (از متن اللغة). رجوع به اِظِّفار شود. || داخل کردن سوار پای خود را در زیر بغل دست اسب ، و این عیب سوار است . (آنندراج ) (ناظم الاطباء) .
-
ظفر دادن
لغتنامه دهخدا
ظفر دادن . [ ظَ ف َ دَ ] (مص مرکب ) اِظفار. تظفیر. مظفر کردن بر. افلاح . (تاج المصادر).
-
ظفار
لغتنامه دهخدا
ظفار. [ ظَ ] (ع اِ) اظفار. و آن نوعی از بوی خوش است بر شکل ناخن برکنده و در حدیث است : و علیها عقد من جزع ظفار و ارید به العطر المذکور کأنّه یثقب و یجعل فی العقد و القلادة.
-
ظفر یافتن
لغتنامه دهخدا
ظفر یافتن . [ ظَ ف َ ت َ ] (مص مرکب ) اِفلاج . اِظفار. بَلل . فَلج . استیلاء. کامیاب شدن . مظفر شدن . غلبه کردن . دست یافتن : دلشاد زی و کامروا باش و ظفر یاب بر کام و هوای دل و بر دشمن غدار. فرخی .مال شد در جهان چو منهزمی تا بر او یافت جود تو ظفری .م...
-
دولعة
لغتنامه دهخدا
دولعة. [ دَ ل َ ع َ ] (ع اِ) یک نوع صدف مدور که چون آن را به خاکستر گرم کنند برشکل ناخن چیزی از آن بر می آید و چون آن چیز را بکشند به قدر انگشت می گردد و آن همین اظفار است که در قسط یافته می شود و آن را اظفارالطیب گویند و به هندی نک است . (منتهی الار...
-
اظافیر
لغتنامه دهخدا
اظافیر. [ اَ ] (ع اِ) جج ِ ظُفر و ظُفُر. (متن اللغة). ج ِ ظُفر و ظُفُر و ظِفر شذوذاً، بمعنی ناخن . (آنندراج ).ناخنها. ج ِ ظفر و اظفور.(ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب ). رجوع به ظُفر و ظُفُر و ظِفر و اظفار و اظفور شود.
-
شلیاق
لغتنامه دهخدا
شلیاق . [ ش َ ] (اِخ ) مجموعه ٔ صورت کواکب چنگ رومی . (ناظم الاطباء). دیگ پایه . سلحفاة. اثافی . یکی از صور فلکیه میان الدجاجة والجاثی علی رکبتیه است و روشن ترین صورت آن نسر واقعاست و به صورت لورا [ چنگ رومی ] یا کرکسی بالها فراهم آورده توهم شده است ...
-
ظفر
لغتنامه دهخدا
ظفر. [ ظُ / ظُ ف ُ / ظِ ] (ع اِ) ناخن . ج ، اظفار، اظافیر. || کلیل الظُفر و مقَلّم ُالظُفر؛ مرد سست بددل و ذلیل خوار. || ناخنه ٔ چشم . || کمان سوای بستنگاه زه کمان و یا گوشه و نوک کمان . پس گوشه ٔ کمان . (مهذب الاسماء). || ما بالدّار ظُفر؛ احدی در خا...