کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اطلس بافی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
اطلس بافی
لغتنامه دهخدا
اطلس بافی . [ اَ ل َ ] (حامص مرکب ) عمل اطلس باف . بافتن اطلس . || (اِ مرکب ) محل بافتن اطلس .
-
واژههای مشابه
-
اطلسرخ
فرهنگ نامها
(تلفظ: atlas rox) (عربی ـ فارسی) آنکه رویی لطیف چون اطلس دارد ؛ (به مجاز) زیبا رو .
-
fire atlas
اطلس حریق
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی منابع طبیعی- محیطزیست و جنگل] مجموعۀ منسجمی از نقشهها و نمودارها و آمارهای مربوط به آتشسوزیها که مبنای برنامۀ مقابله با آتش قرار میگیرد
-
linguistic atlas
اطلس زبانی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زبانشناسی، علوم کتابداری و اطلاعرسانی] گونهای کتاب مرجع حاوی اطلاعاتی درباره پراکندگی زبانهای جهان متـ . اطلس زبانها
-
فلک اطلس
لغتنامه دهخدا
فلک اطلس . [ ف َ ل َ ک ِ اَ ل َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) عبارت از فلک الافلاک است که آن را در شرع عرش گویند، چه اطلس به معنی درم بی سکه است ، پس چنانکه درم بی سکه از نقوش ساده میباشد همچنین فلک نهم که عرش باشد نیز از نقوش کواکب ساده است . (غیاث ).
-
اطلس پوش
لغتنامه دهخدا
اطلس پوش . [ اَ ل َ ] (نف مرکب ) آن که اطلس پوشد. پوشنده ٔ جامه ٔ اطلس : شبه را کز سیه پوشی برآمد نام آزادی به از یاقوت اطلس پوش و داغ بنده فرمانی .خاقانی .
-
اطلس رخ
لغتنامه دهخدا
اطلس رخ . [ اَ ل َ رُ ] (ص مرکب ) آن که رویی لطیف چون اطلس دارد : وجود ما که چو تار قصب ضعیف شده فکنده دور ز اطلس رخان والا بر. نظام قاری (دیوان البسه ص 48).به آسمان قددیبا اگر کشد والااگر نه در بر اطلس رخیست والا نیست .نظام قاری (دیوان البسه ص 48).
-
اطلس شکن
لغتنامه دهخدا
اطلس شکن . [ اَ ل َ ش ِ ک َ ] (اِ مرکب ) نوعی جامه ٔ پنبه ای . قسمی منسوج . قسمی پارچه ٔ پنبه ای . (یادداشت مؤلف ).
-
اطلس فروش
لغتنامه دهخدا
اطلس فروش . [ اَ ل َ ف ُ ](نف مرکب ) فروشنده ٔ اطلس . || مراد از آتش فروش . (از فرهنگ سکندرنامه ). (آنندراج ) : نشسته جوانمردی اطلس فروش ز خاکستر پیر زن درع پوش .نظامی .
-
چرخ اطلس
لغتنامه دهخدا
چرخ اطلس . [ چ َ خ ِ اَ ل َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) فلک الافلاک . (ناظم الاطباء). فلک نهم . (ناظم الاطباء). چرخ اکبر. عرش اعظم . کنایه از عرش مجید که فلک نهم باشد : دهرز چرخ اطلسش کرده ردای کبریانقش طراز آن ردا عین بقای ایزدی . خاقانی .بسکه هرسو ش...
-
جل اطلس
لهجه و گویش تهرانی
لباس گران
-
Atlantic suite
گروهسنگ اقیانوس اطلس
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زمینشناسی] یکی از دو گروه اصلی سنگهای آذرین که وجه مشخص آن وجود سنگهای قلیایی و قلیایی ـ کلسیمی است
-
اطلس زبانها
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زبانشناسی، علوم کتابداری و اطلاعرسانی] ← اطلس زبانی
-
مهره ء اطلس
دیکشنری فارسی به عربی
اطلس