کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اطلب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
اطلب
معنی
قبلا درباره چيزي صحبت کردن , ازپيش سفارش دادن , حاکي بودن از
دیکشنری عربی به فارسی
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
اطلب
لغتنامه دهخدا
اطلب . [ اَ ل َ ] (ع ن تف ) جوینده تر و طالب تر. و بازجسته تر. (ناظم الاطباء).- امثال :اطلب من الحباری . (حیاة الحیوان دمیری ص 204).
-
اطلب
دیکشنری عربی به فارسی
قبلا درباره چيزي صحبت کردن , ازپيش سفارش دادن , حاکي بودن از
-
واژههای همآوا
-
عطلب
لغتنامه دهخدا
عطلب . [ ] (اِ) قاتل ابیه است . (فهرست مخزن الادویه ). عطوب . و رجوع به عطوب شود.
-
جستوجو در متن
-
قبلا درباره چیزی صحبت کردن
دیکشنری فارسی به عربی
اطلب
-
ازپیش سفارش دادن
دیکشنری فارسی به عربی
اطلب
-
حاکی بودن از
دیکشنری فارسی به عربی
اطلب , بين , تنبا , رائحة
-
جبة
لغتنامه دهخدا
جبة.[ ج ُب ْ ب َ ] (اِخ ) جهشیاری گوید: جبه در شعر زیر:واﷲ لو طفّلت یا ابن استهاتسعین عاماً لم تکن من أسدفارحل الی الجبة عن عصرناو اطلب ْ اباً فی غیر هذاالبلد.مراد جبه و بداة طسوجین از اعمال کوفه است . (از معجم البلدان ).
-
جریر
لغتنامه دهخدا
جریر. [ ج َ ](اِخ ) ابن احمدبن ابی داود . او این ابیات را از قول یعقوب بن داود انشاء کرد:طلق الدنیا ثلاثاًاطلب زوجا سواهاانها زوجة سوءلاتبالی من اتاها.رجوع به کتاب الوزراء و الکتاب ص 121 شود.
-
الغیاث
لغتنامه دهخدا
الغیاث . [ اَ ] (ع صوت ) پناه میخواهم و دادرس میجویم . (فرهنگ نظام ). در اصل «اَطلُب ُ الغیاث » بود، بجهت تخفیف «اطلب » را که فعل بود حذف کردند و الغیاث «مفعول ٌبه » آن باقی ماند و در استعمال عرف ، الغیاث ، بمعنی فریاد است . (از غیاث اللغات ) (از آنن...
-
اعلاء
لغتنامه دهخدا
اعلاء. [ اِ ] (ع مص ) بلند کردن . (آنندراج ) (تاج المصادر بیهقی ) (از منتخب از غیاث اللغات ). بلند گردانیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). بلند کردن چیزی . (از اقرب الموارد) : سلطان از جهت رفع درجت و اعلای مرتبت ... (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 396). خدا...
-
تجوید
لغتنامه دهخدا
تجوید. [ ت َج ْ ] (ع مص ) سره کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (دهار). نیکو کردن و سره کردن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). نیکو کردن . (فرهنگ نظام ). جَیّد گردانیدن چیزی را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). نیکو کردن و جَیّد گردانیدن چیزی را. (از قطر...
-
ابوالهیذام
لغتنامه دهخدا
ابوالهیذام .[ اَ بُل ْ هََ ] (اِخ ) کلاب بن حمزة العقیلی . حرّانی نحوی لغوی . وی از اهل حرّان بود و مدتی در بادیة اقامت گزید و گویند او معلم کتاب بود و به ایام قاسم بن عبیداﷲبن سلیمان به بغداد شد و قاسم را مدح گفت . و او عالم بشعر بود و خط او معروف ا...
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ](اِخ ) ابن علی بن خیران الکاتب المصری . مکنی به ابومحمد و ملقب بولی الدوله . یاقوت گوید: او پس از وفات پدرش علی بجای او بمصر صاحب دیوان انشاء شد و پدر وی نیز فاضلی بلیغ بود. لکن احمد در علم و قدر از او درگذشت . احمد متقلد دیوان انشاء ...