کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اطروش پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
اطروش
معنی
(اَ) [ ع . ] (ص .) کر، اصم .
فرهنگ فارسی معین
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
اطروش
فرهنگ فارسی معین
(اَ) [ ع . ] (ص .) کر، اصم .
-
اطروش
لغتنامه دهخدا
اطروش . [ اُ ] (اِخ ) ابن اسحاق بن ابراهیم موصلی .از محدثانی بوده که درباره ٔ اشعار فرزدق از وی دو بیت روایت شده است . مرزبانی در الموشح بدین سان نام وی را آورده است : عبداﷲبن هارون شیرازی از یحیی بن علی از اطروش بن اسحاق بن ابراهیم موصلی از اسحاق خب...
-
اطروش
لغتنامه دهخدا
اطروش . [ اُ ] (اِخ ) احمدبن یحیی بن سهل بن السدی الطائی المنبجی الشاعر المقری النحوی الاطروش ، مکنی به ابوالحسن . رجوع به احمد شود.
-
اطروش
لغتنامه دهخدا
اطروش . [ اُ ] (ع ص ) کر. اصم . (از اقرب الموارد). گرانگوش . ج ، اطارشة. (مهذب الاسماء). گران گوش ، کذا فی التاج ، و فی النصاب : اطروش ؛ کر. (مؤید الفضلاء). بمعنی کر جزئی است یعنی کرگونه . (از انساب سمعانی ). کر که به هندی بهرا گویند. (از شروح نصاب ...
-
اطروش
لغتنامه دهخدا
اطروش . [ اُ] (اِخ ) ( - 304 هَ . ق ./ 845 - 917 م .) حسن بن علی بن حسن بن علی بن عمربن علی بن حسین بن علی بن ابیطالب حسینی ، هاشمی (ابومحمد الناصر الکبیر الاطروش ). سومین ملک دولت عربی در طبرستان بود و در تفسیر و کلام و فقه و حدیث و ادب و تاریخ و لغ...
-
اطروش
لغتنامه دهخدا
اطروش . [اُ ] (اِخ ) ابوالقاسم علوی اطروش . نزیل استراباد و از افاضل علویان و اعیان اهل ادب بود. وی به قاضی ابوالحسن علی بن عبدالعزیز نامه ای نوشت که مشتمل بر نظم و نثر بود. ثعالبی نسخه ٔنامه ٔ مذکور را در یتیمةالدهر نقل کرده که در حدود یک صفحه است ،...
-
واژههای مشابه
-
ابراهیم اطروش
لغتنامه دهخدا
ابراهیم اطروش . [ اِ م ِ اُ ] (اِخ ) نام یکی از بزرگان طریقت متصوفه ، معاصر ابراهیم خَوّاص در قرن سوم هجری .
-
اطروش داعی
لغتنامه دهخدا
اطروش داعی . [ اُ ش ِ ] (اِخ ) رجوع به اطروش حسن شود.
-
حسن اطروش
لغتنامه دهخدا
حسن اطروش . [ ح َس َ اُ ] (اِخ ) رجوع به حسن علوی بن علی بن حسن شود.
-
جستوجو در متن
-
اطارشة
لغتنامه دهخدا
اطارشة. [ اَ رِ ش َ ] (ع ص ، اِ) ج ِ اطروش . (یادداشت مؤلف ). رجوع به اطروش شود.
-
کاکی گیلانی
لغتنامه دهخدا
کاکی گیلانی . (اِخ ) (امیر) از امرای دیلم و از یاران حسن اطروش . وی در جنگ با احمدبن اسماعیل سامانی با حسن اطروش بقتل رسیده است . (احوال و اشعار رودکی تألیف نفیسی ج 1 ص 381).
-
حسن
لغتنامه دهخدا
حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن علی بن حسن بن علی بن عمرالاطروش . رجوع به حسن اطروش شود.
-
ناصر
لغتنامه دهخدا
ناصر. [ ص ِ ] (اِخ ) حسن بن علی الاطروش . سومین علویان طبرستان است . رجوع به ابومحمد اطروش و رجوع به حسن علوی بن علی بن حسن شود.