کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اطرش پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
اطرش
معنی
(اَ رَ) [ ع . ] کر؛ اصم .
فرهنگ فارسی معین
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
اطرش
فرهنگ فارسی معین
(اَ رَ) [ ع . ] کر؛ اصم .
-
اطرش
لغتنامه دهخدا
اطرش . [ اَ رَ ] (اِخ ) (متولد 1917 م .) فرید. موسیقی دان و آهنگ ساز و هنرپیشه ٔ معاصر عرب که در سویداء سوریه به جهان آمد و سپس با مادر و خواهر خویش به مصر رفت و در آنجا در هنر شهرت یافت . نخستین فیلمی که در آن شرکت جست فیلم «انتصار الشباب » درسال 19...
-
اطرش
لغتنامه دهخدا
اطرش . [ اَ رَ ] (اِخ ) نام خاندانی است در جبل دروز که در حوادث انقلاب مردم آن ناحیه بر ضدفرانسه (1925 م .) شهرت یافتند. (از اعلام المنجد).
-
اطرش
لغتنامه دهخدا
اطرش . [ اَ رَ ] (ع ص ) کر. ج ، طُرْش . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). آنکه آلت شنوایی وی از کار بازماند. مؤنث : طَرْشاء. (از اقرب الموارد). گران گوش . (مهذب الاسماء).
-
جستوجو در متن
-
طرش
لغتنامه دهخدا
طرش . [ طُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ اَطْرَش و طَرْشاء. جماعت کران . (منتهی الارب ) (آنندراج ).
-
طرشان
لغتنامه دهخدا
طرشان . [ طُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ اَطْرَش . (دزی ج 2 ص 36).
-
عکرشة
لغتنامه دهخدا
عکرشة. [ ع ِ رِ ش َ ] (اِخ ) دختر اطرش . از زنان فصیح و بلیغ عرب در عهد معاویه بود. و او را با معاویه در دفاع از علی بن ابی طالب (ع ) داستانی است . رجوع به اعلام النساء ج 3 و بلاغات النساء و تاریخ ابن عساکر و صبح الاعشی و العقد الفرید شود.
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن یحیی بن زیدبن یسار ابوالعباس ثعلب النحوی اللغوی الخراسانی . امام کوفیین در نحو و لغت . و ثقة و بادیانت . وی ایرانی و از موالی بنوشیبان است . و چنانکه مرزبانی از مشایخ خویش آورده ، مولد ثعلب به سال 200 هَ .ق . و وفات او سیز...