کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اطرافیان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
اطرافیان
برابر فارسی
نزدیکان، خویشان، پیرامونیان
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
اطرافیان
فرهنگ واژههای سره
نزدیکان، خویشان، پیرامونیان
-
جستوجو در متن
-
دور و بری
فرهنگ گنجواژه
اطرافیان.
-
دُوور وَریا
لهجه و گویش بختیاری
dowr-variâ اطرافیان، نزدیکان.
-
حاشیت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: حاشیة] [قدیمی] hāšiyat اطرافیان پادشاه یا هر شخص بزرگ.
-
entourage
دیکشنری انگلیسی به فارسی
همراهی، همراهان، دوستان، محیط، دوروبر اطرافیان
-
entourages
دیکشنری انگلیسی به فارسی
وابستگان، همراهان، دوستان، محیط، دوروبر اطرافیان
-
دار و دسته
لغتنامه دهخدا
دار و دسته . [ رُ دَ ت َ / ت ِ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) پیروان و اطرافیان چیزی یا کسی ؛ دار و دسته ٔ فلان کس . || دارو دسته راه انداختن ؛ برانگیختن یاران و اطرافیان .
-
واگیردار
لغتنامه دهخدا
واگیردار. (نف مرکب ) مسری . ساری . مرضی که از بیمار به اطرافیان سرایت کند. مرضی بودار. رجوع به واگیر داشتن شود.
-
جماعت
فرهنگ فارسی معین
(جَ عَ) [ ع . ] (اِ.) 1 - گروه ، گروهی از مردم . 2 - اطرافیان ، کسان . 3 - صنف .
-
دار
فرهنگ فارسی معین
و دسته (رُ دَ تِ) (اِمر.) (عا.) 1 - دسته ، گروه . 2 - اطرافیان شخص ، طرفداران .
-
tough love
سختگیری مشفقانه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[اعتیاد] برخورد جدی و سرسختانۀ اطرافیان فرد معتاد که ازروی محبت و دلسوزی است و هدف از آن ایجاد مسئولیتپذیری و توانایی حل مشکلات در فرد است
-
نان رساندن
لغتنامه دهخدا
نان رساندن . [ رَ / رِ دَ ] (مص مرکب ) نان دادن . باذل و بخشنده و پهلودار بودن . بدیگران کمک کردن . به معاش اطرافیان مدد رساندن . عمل نان رسان .
-
نان رسان
لغتنامه دهخدا
نان رسان . [ رَ / رِ ] (نف مرکب ) آنکه از وجودش دیگران متنعم شوند. که از فیض وجود او دیگران امرار معاش کنند. که به معیشت اطرافیان کمک کند. روزی رسان .
-
تغلبی
لغتنامه دهخدا
تغلبی . [ ت َ ل َ ] (اِخ ) محمدبن الحارث . از اطرافیان فتح بن خاقان و کتاب اخلاق الملوک از اوست . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).