کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اطراف پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
اطراف
/'atrāf/
معنی
۱. [جمعِ طَرَف] = طَرَف
۲. [جمعِ طَرف] [قدیمی] = طَرف
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. اکناف، پیرامون، جوانب، حواشی، حوالی، دوروبر، کرانها، گرداگرد، محیط، نواحی
۲. توابع، حومه
برابر فارسی
پیرامون، کناره ها، سوی ها، گوشه ها، کناره ها، گوشه ها
دیکشنری
about, environs, peri-, perimeter, periphery, surroundings
-
جستوجوی دقیق
-
اطراف
واژگان مترادف و متضاد
۱. اکناف، پیرامون، جوانب، حواشی، حوالی، دوروبر، کرانها، گرداگرد، محیط، نواحی ۲. توابع، حومه
-
اطراف
فرهنگ واژههای سره
پیرامون، کناره ها، سوی ها، گوشه ها، کناره ها، گوشه ها
-
اطراف
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] 'atrāf ۱. [جمعِ طَرَف] = طَرَف۲. [جمعِ طَرف] [قدیمی] = طَرف
-
اطراف
فرهنگ فارسی معین
( اَ ) [ ع . ] (اِ.) جِ طرف ؛ کناره ها گوشه ها، پیرامون .
-
اطراف
لغتنامه دهخدا
اطراف . [ اَ ] (اِخ ) وادیی است در بلاد فهم بن عدوان . (از معجم البلدان ).
-
اطراف
لغتنامه دهخدا
اطراف . [ اَ ] (ع اِ) ج ِ طَرَف . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (ترجمان تهذیب عادل بن علی ص 67). کنارها و گوشه ها. و فارسیان این را بجای مفرد استعمال کرده به «ها» و «الف » جمع نمایند : بدان تا دو سه خرقه آری بهم بسر می دویدی به اطرافها . کمال اسماعیل...
-
اطراف
لغتنامه دهخدا
اطراف . [ اِ ] (ع مص ) نو آوردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). چیزی نو آفریدن . (تاج المصادر بیهقی ). اطراف مرد؛ طرفه ، یعنی تازه و نو آوردن وی . (از اقرب الموارد). طرفه آوردن . (تاج المصادر بیهقی ). نو و خوش آینده آوردن . (لغت خطی ). || اطلاع یافتن بر...
-
اطراف
لغتنامه دهخدا
اطراف . [ اِطْ طِ ] (ع مص ) نو خریدن چیزی را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). چیزی نو گرفتن از مال و هرچه باشد. (آنندراج ). چیزی نو کردن .(زوزنی ). تازه خریدن چیزی را. (از اقرب الموارد).
-
اطراف
دیکشنری فارسی به عربی
بيئة , ضواحي
-
واژههای مشابه
-
أَطْرَافَ
فرهنگ واژگان قرآن
اطراف -پيرامون
-
اصحاب اطراف
لغتنامه دهخدا
اصحاب اطراف . [ اَ ب ِ اَ ] (اِخ ) گروهی بودند که درباره ٔ قدر از مذهب حمزه پیروی میکردند ولی پس از چندی بدین رای گرویدند که هر آنکه احکام شریعت را از اصحاب اطراف عالم نیاموزد معذور است و بهمین سبب بدین نام خوانده شدند. و رئیس آنان غالب بن شاذان از م...
-
اصحاب اطراف
لغتنامه دهخدا
اصحاب اطراف .[ اَ ب ِ اَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) مرزداران . آنانکه مرزهای کشور را نگهبانی کنند. اصحاب ثغور: اصحاب اطراف بدو می نگرند و دم درکشند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 399). و از ری نامه ها رسیده بود پیش از این بچندروز که کارها مستقیم است و پسر کا...
-
در اطراف
دیکشنری فارسی به عربی
حول
-
پا-(=محل و اطراف)
لهجه و گویش تهرانی
پاچنار،پاقاپوق،پامنار،پاطوق،پاعلم،پاگنبد