کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اطراد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
اطراد
/'etrād/
معنی
۱. فرمان طرد دادن؛ به راندن کسی فرمان دادن.
۲. دور کردن و راندن کسی را.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
اطراد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] 'etrād ۱. فرمان طرد دادن؛ به راندن کسی فرمان دادن.۲. دور کردن و راندن کسی را.
-
اطراد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] 'etterād ۱. دنبال هم شدن کار؛ در پی یکدیگر آمدن؛ از پی هم شدن کاری یا امری.۲. (ادبی) در بدیع، آوردن نامها و لقبهای ممدوح یا نامهای پدران او بهترتیب و بدون واسطۀ لفظ دیگر، مانندِ این شعر: ترتیب ملک و قاعدۀ دین و رسم د...
-
اطراد
فرهنگ فارسی معین
( اِ ) [ ع . ] (مص م .) کسی را طرد کردن .
-
اطراد
فرهنگ فارسی معین
(اِ طِّ) [ ع . ] (مص ل .) روان شدن کار، راست آمدن .
-
اطراد
لغتنامه دهخدا
اطراد. [ اِ] (ع مص ) دور کردن فرمودن کسی را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). مطرود کردن کسی را. (از اقرب الموارد). راندن . (غیاث از صراح و منتخب ). براندن چیزی فرمودن .(مؤید الفضلا). راندن فرمودن . براندن کسی فرمودن . (تاج المصادر بیهقی ): و گفت : سل...
-
اطراد
لغتنامه دهخدا
اطراد. [اِطْ طِ ] (ع مص ) اطراد امر؛ دنبال هم شدن کار و استقامت یافتن آن . (از اقرب الموارد). پی یکدیگر شدن کار و راست و مستقیم گردیدن . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (آنندراج ). راست شدن کاری و پس یکدیگر شدن . (غیاث از صراح و منتخب ).- اطراد یافت...
-
واژههای همآوا
-
اتراد
لغتنامه دهخدا
اتراد. [ اِت ْ ت ِ ] (ع مص ) ترید ساختن . اِثّراد.
-
جستوجو در متن
-
اطراداً
لغتنامه دهخدا
اطراداً. [ اِطْ طِ دَن ْ ] (ع ق ) بطور اطراد. برحسب اطراد. رجوع به اطّراد شود.
-
راست گردیدن
لغتنامه دهخدا
راست گردیدن . [ گ َ دی دَ ] (مص مرکب ) مستقیم گشتن . استقامت یافتن . به استقامت رسیدن . از کجی و انحناء بیرون آمدن . اطراد؛ راست و مستقیم گردیدن . سد؛ راست و استوار گردیدن . (منتهی الارب ). || مطابق شدن . یکی شدن . هم آهنگی یافتن .اعتدال ؛ راست گردید...
-
سنن
لغتنامه دهخدا
سنن . [س ُ / س َ / س ِ ن َ ] (ع اِ) راه پیدا و گشاده شده . (منتهی الارب ) (آنندراج ). راه . طریق . سبیل . (ناظم الاطباء). راه روشن . (مهذب الاسماء). سُنُن . (منتهی الارب ) : و بر آن قاعده ٔ درست و سنن استقامت استمرار و اطراد یافت . (کلیله و دمنه ). |...
-
شذوذ
لغتنامه دهخدا
شذوذ. [ ش ُ ] (ع مص ) تنها و نادر و غریب شدن . (از منتهی الارب ). ندرت . نادر شدن . کمی ، مقابل اطراد. کم یابی .دیریابی . دشواریابی . (یادداشت مؤلف ). عزت . اندک یافت شدن . (لغت سید شریف جرجانی ). || پراکنده و یک یک گردیدن . (منتهی الارب ). پراکنده ...
-
مأهول
لغتنامه دهخدا
مأهول . [م َءْ ] (ع ص ) جایی که اهل آن در آن باشند. (از منتهی الارب ) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). مسکون . جایی که مردم در آن سکنی داشته باشند : هنوز احوال ممالک خوارزم و خراسان در سلک اطراد منتظم بود... رباع فضل و هنر به فراغ ...
-
طرد
لغتنامه دهخدا
طرد. [ طَ ] (ع مص ) آمدن قوم را و درگذشتن از ایشان . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || راندن . دور کردن . (منتهی الارب ) (تاج المصادر بیهقی ) (اقرب الموارد). و استعمالش اکثر در گریزانیدن هوام باشد مانند مگس و زنبور و موش و پشه و مار. (آنندراج ). || ن...