کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اطباء پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
اطباء
معنی
(اَ طِ بّ) [ ع . ] (اِ.) جِ طبیب ؛ پزشکان .
فرهنگ فارسی معین
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
اطباء
فرهنگ فارسی معین
(اَ طِ بّ) [ ع . ] (اِ.) جِ طبیب ؛ پزشکان .
-
اطباء
لغتنامه دهخدا
اطباء. [ اَ ] (ع اِ) ج ِ طِبْی و طُبْی ، بمعنی سر پستان مادیان ، سباع و خر و اسب و ناقه و جز آن . (آنندراج ). ج ِ طِبْی و طُبْی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (دهار).
-
اطباء
لغتنامه دهخدا
اطباء. [ اَ طِب ْ با ] (ع اِ) اَطِبّا. ج ِ طبیب ، بمعنی پچشک . (آنندراج ). مأخوذ از تازی ، پزشکان و طبیبان . (ناظم الاطباء) : سلطان اطبا را نزدیک وی فرستاد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 404). چنین گوید برزویه ٔ طبیب مقدم اطبای پارس که پدر من از لشکریان بود...
-
اطباء
لغتنامه دهخدا
اطباء. [ اِ ] (ع مص ) اطباء به کسی یا چیزی ؛ خواندن وی را بسوی آن . (از اقرب الموارد).
-
اطباء
لغتنامه دهخدا
اطباء. [ اِطْ طِ ] (ع مص ) خواندن کسی را بسوی چیزی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). کسی را خواندن . (از اقرب الموارد). || اطباء قوم کسی را؛ دوست گرفتن وی را و قبول کردن و برگزیدن برای ذات خود. (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (آنندراج )...
-
واژههای همآوا
-
اتباع
واژگان مترادف و متضاد
۱. پیروان، وابستگان ۲. تابعین، شهروند ≠ بیگانگان
-
اتباع
فرهنگ واژههای سره
شهروندان
-
اطباع
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ طبع] 'atbā' = طبع
-
اتباع
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ تَبَع و تابع] 'atbā' ۱. (سیاسی) مردمی که به لحاظ حقوقی در یک کشور زندگی میکنند. = تبعه۲. [قدیمی] = تابع
-
اتباع
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] (ادبی) 'etbā' آوردن کلمهای بیمعنی یا بامعنی دنبال کلمۀ دیگر که شبیه و هموزن آن باشد یا به آن مربوط باشد، مانندِ رختوپخت.
-
اتباع
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] 'ettebā' ۱. پیروی کردن.۲. در پی رفتن و رسیدن به کسی.۳. اطاعت کردن.
-
اتباع
فرهنگ فارسی معین
( اِ) [ ع . ] (مص م .) 1 - پیروی کردن ، در پی رفتن . 2 - بازپس داشتن ، در پی فرستادن 3 - واپس کردن . 4 - حواله کردن چیزی به کسی .
-
اتباع
فرهنگ فارسی معین
(اَ تِّ) [ ع . ] (مص م .) پیروی کردن ، درپی رفتن و رسیدن به کسی .
-
اتباع
فرهنگ فارسی معین
( اَ) [ ع . ] (اِ.) جِ تابع و تبع ؛ تابعین ، پیروان .