کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اطاعت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
اطاعت
/'etā'at/
معنی
دستور یا خواهش کسی را اطاعت کردن؛ فرمانبرداری کردن؛ فرمان بردن؛ فرمانبرداری؛ فرمانبری.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
امتثال، انقیاد، بندگی، پیروی، تابعیت، تمکین، خدمتکاری، طاعت، فرمانبرداری، فرمانبری، متابعت، مطاوعت ≠ نافرمانی
برابر فارسی
پیروی، فرمانبردار
فعل
بن گذشته: اطاعت کرد
بن حال: اطاعت کن
دیکشنری
abidance, compliance, dependence, discipline, meekness, obedience, pliancy, subjection, submission, submissiveness, subordination
-
جستوجوی دقیق
-
اطاعت
واژگان مترادف و متضاد
امتثال، انقیاد، بندگی، پیروی، تابعیت، تمکین، خدمتکاری، طاعت، فرمانبرداری، فرمانبری، متابعت، مطاوعت ≠ نافرمانی
-
اطاعت
فرهنگ واژههای سره
پیروی، فرمانبردار
-
اطاعت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: اطاعة] 'etā'at دستور یا خواهش کسی را اطاعت کردن؛ فرمانبرداری کردن؛ فرمان بردن؛ فرمانبرداری؛ فرمانبری.
-
اطاعت
فرهنگ فارسی معین
(اِ عَ) [ ع . اطاعة ] (مص م .) 1 - فرمان بردن ، گردن نهادن . 2 - (اِمص .) فرمان بری .
-
اطاعت
لغتنامه دهخدا
اطاعت . [اِ ع َ ] (ع مص ) مأخوذ از تازی ، فرمانبرداری . (ناظم الاطباء). فرمانبرداری کردن . (ترجمان تهذیب عادل بن علی ص 14). فرمان بردن . (آنندراج ). طاعت . فرمان کردن . فرمانبری . طوع . امتثال . انقیاد. || فروتنی و تواضع و تسلیم شدگی . || تفویض کردگ...
-
اطاعت
دیکشنری فارسی به عربی
طاعة
-
واژههای مشابه
-
اطاعت کردن
دیکشنری فارسی به عربی
اسمع , طع
-
عدم اطاعت
دیکشنری فارسی به عربی
عصيان
-
اطاعت نکردن
دیکشنری فارسی به عربی
اعص
-
اطاعت نكرد
دیکشنری فارسی به عربی
استعصى
-
اطاعت کرد
دیکشنری فارسی به عربی
اِرْتَسَم
-
اطاعت می شود
فرهنگ واژههای سره
به روی چشم
-
از دستور اطاعت نكرد
دیکشنری فارسی به عربی
استعصى الأمر
-
اطاعت و اختیار
فرهنگ گنجواژه
فرمانبری.