کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اضمحلال پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
اضمحلال
/'ezmehlāl/
معنی
نیست شدن؛ تباه شدن؛ از میان رفتن؛ نابود شدن؛ برافتادن؛ ازهمپاشیدگی؛ نابودی.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
امحا، انحطاط، انهدام، خرابی، زوال، فروپاشی، فنا، محو، نابودی، نیستی، ویرانی
برابر فارسی
نابود
دیکشنری
breakup, collapse, overthrow
-
جستوجوی دقیق
-
اضمحلال
واژگان مترادف و متضاد
امحا، انحطاط، انهدام، خرابی، زوال، فروپاشی، فنا، محو، نابودی، نیستی، ویرانی
-
اضمحلال
فرهنگ واژههای سره
نابود
-
اضمحلال
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] 'ezmehlāl نیست شدن؛ تباه شدن؛ از میان رفتن؛ نابود شدن؛ برافتادن؛ ازهمپاشیدگی؛ نابودی.
-
اضمحلال
فرهنگ فارسی معین
(اِ مِ) [ ع . ] 1 - (مص ل .) نیست شدن . 2 - از هم پاشیدن . 3 - (اِمص .) نابودی .
-
اضمحلال
لغتنامه دهخدا
اضمحلال . [ اِ م ِ ] (ع مص ) نیست شدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (زوزنی ) (مجمل اللغة). نیست شدن و نابود شدن . (مؤید الفضلا). رفتن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). ناپدید شدن . برافتادن . برافتادگی . فنا و نیستی . ذهاب و ا...
-
واژههای همآوا
-
ازمهلال
لغتنامه دهخدا
ازمهلال . [ اِ م ِ ] (ع مص ) باریدن باران : ازمهل المطر. (منتهی الارب ). || جاری و روان شدن برف پس ازگداختن : ازمهل الثلج . (منتهی الارب ). || واشدن و گشاده گردیدن ابر از هوا. انقشاع . اِمزهلال .
-
جستوجو در متن
-
vanishing
دیکشنری انگلیسی به فارسی
ناپدید شدن، اضمحلال
-
اضمحنان
لغتنامه دهخدا
اضمحنان . [ اِ م ِ ] (ع مص ) اضمحلال . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ). لغتی (لهجه ای ) است در اضمحلال . (از ناظم الاطباء). رجوع به اضمحلال شود.
-
امحا
واژگان مترادف و متضاد
اضمحلال، انهدام، زدایش، محو، نابودی
-
ازهمپاشیدگی
واژگان مترادف و متضاد
اضمحلال، انحلال، تلاشی، گسیختگی، متلاشی ≠ انسجام
-
تلاشی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] talāši ۱. از هم پاشیده شدن؛ پراکنده شدن اجزای چیزی.۲. اضمحلال؛ نیستونابود شدن.
-
سرکوبی
واژگان مترادف و متضاد
۱. قلعوقمع، اضمحلال ۲. تنبیه، سیاست، مجازات ۳. گوشمالی
-
collapsed
دیکشنری انگلیسی به فارسی
سقوط کرد، فرو ریختن، غش کردن، سقوط کردن، دچار سقوط و اضمحلال شدن