کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اضمار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
اضمار
/'ezmār/
معنی
۱. (ادبی) در دستور زبان، ضمیر آوردن برای اسمی در کلام؛ به ضمیر آوردن.
۲. (ادبی) در عروض، ساکن کردن تای متفاعلن است که تبدیل به مستفعلن شود.
۳. [قدیمی] در ضمیر نگه داشتن؛ در دل پنهان داشتن؛ در دل نهان داشتن.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
اضمار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] 'ezmār ۱. (ادبی) در دستور زبان، ضمیر آوردن برای اسمی در کلام؛ به ضمیر آوردن.۲. (ادبی) در عروض، ساکن کردن تای متفاعلن است که تبدیل به مستفعلن شود.۳. [قدیمی] در ضمیر نگه داشتن؛ در دل پنهان داشتن؛ در دل نهان داشتن.
-
اضمار
فرهنگ فارسی معین
( اِ ) [ ع . ] (مص م .) نهفتن ، نهان داشتن .
-
اضمار
لغتنامه دهخدا
اضمار. [ اِ ] (ع مص ) دردل نهان داشتن چیزی را. (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). اضمار ضمیر در نفس خود؛ نهان داشتن آن را. (از اقرب الموارد). مأخوذ از تازی در فارسی ، پنهان کردگی . (ناظم الاطباء) (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). در دل گرفتن ...
-
واژههای همآوا
-
اذمار
لغتنامه دهخدا
اذمار. [ اَ ] (ع ص ، اِ) ج ِ ذَمِر. دلیران . || زیرکان . || بسیار یاری گران . (آنندراج ).
-
جستوجو در متن
-
اضماراً
لغتنامه دهخدا
اضماراً. [ اِ رَن ْ ] (ع ق ) به اضمار. در حال اضمار. رجوع به اضمار شود.
-
اضماری
لغتنامه دهخدا
اضماری . [ اِ ] (ص نسبی ) استتاری . نهانی . رجوع به اضمار شود.
-
خزل
لغتنامه دهخدا
خزل . [ خ َ ] (ع اِ) نزد عروضیان اجتماع اضمار و طی است پس متفاعلن به اضمار مستفعلن و بطی مفتعلن گردد چنانکه در بعضی از رسائل عروضی عربی دیده شده و در جامعالصنایع و عنوان الشرف نیز چنین تعریف کرده اند. (از کشاف اصطلاحات الفنون ).
-
وقص
فرهنگ فارسی معین
(وَ) [ ع . ] (مص م .) 1 - شکستن (گردن و غیره ). 2 - در علم عروض جمع بین اضمار و خبن . «آن است که دوم فاصله را بیفکنند (از متفاعلن ) «مفاعلن » ماند و «مفاعلن » چون از «متفاعلن » منشعب باشد آن را موقوص خوانند یعنی گردن کوتاه و چون از سه متحرک فاصله بدی...
-
تباًله
لغتنامه دهخدا
تباًله . [ ت َب ْ بَن ْ ل َه ْ ] (ع جمله ٔ فعلیه ٔ دعایی ) هلاکی باد اورا. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). منصوب است به اضمار فعل . (منتهی الارب ). تنصبه علی المصدر باضمار فعل . (اقرب الموارد) (از قطر المحیط). الزمه اﷲ خسراناً و هلاکاً. (اقرب الموارد)...
-
تنازع
لغتنامه دهخدا
تنازع . [ ت َ زُ ] (ع مص ) خصومت کردن دو گروه باهم . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از آنندراج ). تخاصم در چیزی . (از اقرب الموارد). با یکدیگر خصومت کردن . (از ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). || اختلاف . (اقرب الموارد) : و این مسئله در میان علمای ...
-
تبل
لغتنامه دهخدا
تبل . [ ت َ ] (ع اِ) دشمنی . (اقرب الموارد) (قطر المحیط) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). بینهما تبل ؛ ای عداوة. (اقرب الموارد). || حقد. (اقرب الموارد) (از قطر المحیط). کینه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). و فی قلبه تبل ؛ ای حقد. (اقرب المو...
-
توضیح
لغتنامه دهخدا
توضیح . [ ت َ ] (ع مص ) پیدا کردن . (منتهی الارب ). پیدا و آشکار کردن . (ناظم الاطباء). روشن و پیدا کردن . (آنندراج ). پیدا ساختن . (غیاث اللغات ). واضح و آشکار کردن امری را. (از اقرب الموارد). بازنمودن مطلبی . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). || (اصطلاح ف...
-
وقص
لغتنامه دهخدا
وقص . [ وَ ] (ع مص ) گردن شکستن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (تاج المصادر بیهقی ) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || شکسته شدن گردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). لازم و متعدی استعمال شده . (منتهی الارب ). || کوفتن . (منتهی ...