کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اضلع پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
اضلع
لغتنامه دهخدا
اضلع. [ اَ ل َ ] (ع ص ) رجل اضلع؛ مرد توانا درشت سطبر یا آنکه دندانش بزرگ و مانند استخوان پهلو باشد در کجی . دابة اضلع، کذلک . ج ، ضُلْع. (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (آنندراج ). اضلع از مردان ؛ آنکه شدید غلیظ باشد، و یا آنکه دندان وی همانند دنده...
-
اضلع
لغتنامه دهخدا
اضلع. [اَ ل ُ ] (ع اِ) ج ِ ضِلْع. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (قطر المحیط). رجوع به ضلع شود.
-
جستوجو در متن
-
ضلع
لغتنامه دهخدا
ضلع. [ ض ُ ] (ع ص ) ج ِ اَضلَع. (منتهی الارب ). رجوع به اَضْلَع شود.
-
فراخ دوش
لغتنامه دهخدا
فراخ دوش . [ ف َ ] (ص مرکب ) چهارشانه . درشت اندام . شانه پهن [ : خلیفه مهتدی ] مردی بود فراخ پیشانی ، شهلاچشم ، اضلع فراخ دوش ، سرخ روی ... (ترجمه ٔ تاریخ طبری ).
-
ضلع
لغتنامه دهخدا
ضلع. [ ض ِ ل َ ] (ع اِ) ضِلْع. استخوان پهلو (و یؤنث ). ج ، اَضلُع، و ضُلوع ، اَضلاع . و قولهم : هم عَلَی َّ ضِلَعٌ جائرة؛ یعنی ستمکارانند بر من . (منتهی الارب ). || کوه جداگانه . (مهذب الاسماء). کوهی خرد جداگانه . (منتخب اللغات ). کوهچه ٔ تنهاگانه ....
-
ضلع
لغتنامه دهخدا
ضلع. [ ض ِ ] (ع اِ) ضِلَع. دنده . استخوان پهلو. (منتهی الارب ) (منتخب اللغات ) (مهذب الاسماء) (دهار). دندانه ٔ پهلو. (بحر الجواهر). قَبِرقة. ج ، اضلاع ، اضلع، ضلوع .- اضلاع خلف ، اضلاع زور ؛ پنج دنده است از هر سوی و جمعاً ده و سر این دنده ها متصل به ...