کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اضعف پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
اضعف
/'az'af/
معنی
۱. ضعیفتر؛ ناتوانتر.
۲. سستتر.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
اضعف
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] 'az'af ۱. ضعیفتر؛ ناتوانتر.۲. سستتر.
-
اضعف
فرهنگ فارسی معین
(اَ عَ) (ص تف .) سست تر، ناتوان تر.
-
اضعف
لغتنامه دهخدا
اضعف . [ اَ ع َ ] (ع ن تف ) ضعیف تر. (غیاث ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). سست تر و ناتوان تر. (ناظم الاطباء): اضعف ناصراً ؛ ناتوان تر از راه مددکاری . اضعف جنداً ؛ ناتوان تر از راه لشکر.ترنو بطرف فاتن فاتراضعف من حجة نحوی . ابن فارس .- امثال : اضعف من...
-
اضعف
دیکشنری عربی به فارسی
کم شدن , نقصان يافتن , تقليل يافتن , لا غر کردن , نزار کردن , بي قوت کردن , تحليل رفتن , خراب کردن , زيان رساندن , معيوب کردن , بيحال شدن , افسرده شدن , پژمرده شدن , بيمار عشق شدن , باچشمان پر اشتياق نگاه کردن , باچشمان خمار نگريستن , سست کردن , ضعيف...
-
واژههای مشابه
-
أَضْعَفُ
فرهنگ واژگان قرآن
ضعيف تر
-
واژههای همآوا
-
عزاف
لغتنامه دهخدا
عزاف . [ ع َزْ زا ] (اِخ )کوهی است از کوههای دهناء، و گویند رملی است ازآن ِ بنی سعد که آن را أبرق العزاف گویند و در کوه کوچکی که در آنجا است قرار دارد. و گویند آن در سمت چپ راه کوفه از زَرود واقع است و فاصله ٔ آن را تا مدینه دوازده میل دانسته اند. و...
-
عزاف
لغتنامه دهخدا
عزاف . [ ع ِ ] (ع ص ،اِ) ج ِ عَزوف . (اقرب الموارد). رجوع به عزوف شود.
-
عزاف
لغتنامه دهخدا
عزاف .[ ع َزْ زا ] (ع ص ) ابر باآواز. (منتهی الارب ). ابری که در آن صدا و آواز رعد باشد. (از اقرب الموارد).
-
عذاف
لغتنامه دهخدا
عذاف . [ ع ُ ] (ع ص ) زهر قاتل . (منتهی الارب ) (قطرالمحیط) (از اقرب الموارد).
-
اذاف
لغتنامه دهخدا
اذاف . [ اُ ] (ع اِ) نره . شرم مرد.
-
ازآف
لغتنامه دهخدا
ازآف . [ اِزْ ](ع مص ) خسته را کشتن : اَزْاءَف َ علیه . (منتهی الارب ). اِجهاز. || گران و بیحرکت کردن انباشتگی شکم کسی را: اَزْاءَف َ فلاناً بطنه . (منتهی الارب ).
-
أَضْعَفُ
فرهنگ واژگان قرآن
ضعيف تر